درس
اخلاق
جلسه 44 9/12/85
محاربه دائمی با نفس
گرچه بشر از طریق عقل سلیم و علم می تواند خود را مواظبت کند اما این به این
معنا نیست که به واسطه عقل و علم نفس امّاره از بین برود، نفس امّاره گاه خودش را
در قالب عقل جلوه می دهد گرچه عقل نیست، گاه خودش را در لباس علم نشان می دهد گرچه
علم نیست، عین جهل است. اگر کسی احساس بکند آنی و کمتر از آنی از نفس امّاره می
تواند در امان باشد فریب خورده در حقیقت فریب همین نفس امّاره را خورده است. بشر
همیشه در حال محاربه است، اگر در حال مراقبه باشد شرطش این است. آنهائی که همیشه
مواظبند، همیشه در حال جنگند، جنگ با نفس امّاره . آن هایی که مواظب نیستند مسلم
جنگ با نفس امّاره هم نمی کنند یعنی در حقیقت در صلحند آرامند.
یکی از مسایل این است که انسان همیشه
در همه حال در جنگ است خیلی مهم است که انسان این را بفهمد نه عقل به خودی خود می
تواند انسان را از نفس امّاره نجات بدهد و نه علم هرچه قدر هم که انسان علمش زیاد
باشد.
فرمایشی را از وجود مقدس حضرت صادق
القول والفعل که از وجود منور مولی الموالی اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (صلوات
الله و سلامه علیه) بیان می فرمایند « العلم قاعد و
العمل سائق والنف حرون » علم انسان را از جلو می کشد و
عمل هم انسان را از پشت سر می راند (یعنی می گوید برو) علم به عنوان هادی، عمل هم
به عنوان حرکت اما مولی الموالی می فرماید نفس سرکش است، اگر انسان علم داشته باشد
عقل داشته باشد عمل داشته باشد این ها دلالت بر این نیست که انسان می تواند از نفس
امّاره دور شود خیر، بلکه اینها دلالت بر این نیست که انسان مراقب باشد یعنی جداً
اگر کسی عالم بود عالم به معنای حقیقی مواظبتش بیشتر است، همان کدی که اول بحث
دادم. آن هایی که مراقبه شان زیاد است دائم محاربه با نفس دارند اما آن هایی که
مراقبه ندارند تصور می کنند نفس آن ها را در امان گذاشته. خیر هیچ وقت نفس امّاره
انسان را ولو به یک لحظه تنها نمی گذارد. این یکی از خصایص نفس امّاره است . منتهای
امر این علم و خردها باعث می شود عنان را بدست بگیرد یعنی با ابزار عقل و علم انسان
میتواند به جنگ با نفس امّاره برود.
چه زیبا امیر المؤمنین میفرمایند « ألنفوس طلقه » (یعنی رها
شده) نفس ها افسار گسیختهاند رها شدهاند « لکن ایدی
العقول تمسک ائنتها عن النفوس » اما دست های خرد (عقل)
عنان این ها را در دست میگیرد نمیگذارد
اینان به نحسی (بدبختی) دچار شوند.
از آمیرزا علی آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) سؤال کردند روزهای نحس کدام
است؟ فرمود آن ماهی نحس است که انسان مراقب نفس خودش نباشد هر روزی که انسان
مراقبت نکند بداند آن روز یوم النحس است. مولی الموالی می فرماید نفسها افسار
گسیخته اند، خصوصیت عقل همین است که مواظبت می کند فکر نکنیم اگر کسی عاقل و عالم
بود دیگر نفس امّاره با او کاری ندارد، هیهات که نفس امّاره تا لحظه جان کندن دست
از ما بر دارد یک دشمنی است که با دشمن بیرونی یعنی شیطان هم قسم شده، شیطان قسم
خورده گفته « فبعزتک لأغوینهم اجمعین » همه را به اغوا می کشم « إلا منهم عبادک المخلصین » بزرگان بیان می
فرمایند : می دانید مخلصین چه کسانی هستند؟ آن هایی که ولو به به لحظه ای حتی در
خواب دست از مراقبه خود بر نمی دارند لذا دعاهای خواب می خوانند، مواظبند شیطان بر
آنها مسلط نشود حتی طوری مراقبه می کنند که یک ساعت اگر خوابید نه به یک ساعت
نرسیده بلند می شوند نکند خود نوم باعث غفلت شود یعنی این ها خوابشان هم حتی خواب
حقیقی نیست در خواب هم بیدارند در خواب هم حتی حی هستند این خواب هم برای رفع
خستگی بدن، آن هم به امر پروردگار عالم، آن هم چون بشر جسم است و جسم هرچه باشد
خسته می شود والا بعضی از اولیای الهی یعنی همان مخلصین به مقامی میرسند که هیچ
گاه خوابشان خواب حقیقی نیست.
یکی از بزرگان می گفت یک سال نیت کردم در مشهد الرضا زمان طاغوت برای طلبه ها
و جوان ها و دانشجوها یا هرکس برای رضای خدا بدون هیچ چشم داشتی بدون اینکه حتی یک
ریال بگیرم کار کنم. نیّتم را انجام دادم حرکت کردم، خیلی با شور و اشتیاق کار می
کردم مواظب بودم می خواستم حضرت عنایتی بکنند یک روز از آن کلاسی که درس می دادم
کلاس که تعطیل شد با هم راهی حرم شدیم در راه داشتم جلو را نگاه می کردم و دیدم یک
طلبه ای رویش را برگرداند عقب از همان کسانی که در کلاس شرکت می کرد من را نگاه کرد
اما نایستاد پیش خودم گفتم یا بر نمی گشتی یا وقتی برگشتی بدان استاد هستم جلو راه
نرو همین فکر که خطور کرد به ذهنم، بلافاصله یاد آیه قرآن افتادم که عزّوجل بیان
می کند آن هایی که برای خدا کار می کنند نه دنبال مزد هستند نه دنبال تشکر، خیلی
ناراحت شدم چرا این به ذهنم خطور کرد.
محضر آیت الله آمیرزا جواد آقای
تهرانی رسیدم (عارف عظیم الشأن و مدرس اخلاق که استاد رهبر عزیز و عظیم الشأن
فرزانه انقلاب هم بودند، برایشان جایگاهی در حرم رضوی حرم آقا امام رضا (ص) قرار
داده بودند ایشان بیان فرموده بود مرا با شهدا دفن کنید با شهدا باشم. روی قبرم هم
سنگ قبر نگذارید و عناوین ننویسید الآن در بهشت رضا که بیرون از شهر است قبر شریف
ایشان هم کنار شهدا است.) عرض حال خودم را کردم گفتم چه کنم من این همه زحمت کشیدم
و مراقبه اما این حال برایم پیش آمد یکدفعه توقع داشتم شاگردی که جلوی من راه می
رود و برگشته مرا نگاه می کند بایستد لااقل یک تعارفی بکند گفت همین که این مطلب
را بیان کردم دیدم پیرمرد زار زار گریه کرد رو کرد به من (ناراحت شدم که چرا ایشان
گریه کرده و ایشان را مکدر کردم) به ایشان گفتم آقا چه شد؟ شما را مکدر کردم؟
فرمودند که فلانی برو حرم حضرت ثامن الحجج و تشکر کن که به تو توجه داد که اخلاص
نداری اما وای بر من که در این حالت از دنیا بروم و هنوز نفهمیده باشم که اخلاصی
دارم یا نه ! خیلی حرف بزرگی است، انسان باید همیشه مواظب باشد.
این روایت شریف که می فرماید « النفوس طلقه لکن
ایدی العقول تمسک عن النحوس » (غرر الحکم و
میزان الحکمه) نفس ها افسار گسیخته اند و دست های خرد عنان آن ها را گرفته اند
برای اینکه نمی گذارند او به بدبختی و هلاکت بیفتد. یکی از خصایص داشتن عقل این
است مواظب است، مراقب است، بیان کردیم یکی از مسایل این است چطور با نفس مبارزه
بکنیم؟ مراقبه دائم داشته باشیم. مولی الموالی امیر المؤمنین اسدالله الغالب علی
ابن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) بیان می فرمایند « املکوا نفسکم بدوام جهادها » دائم باید انسان
در جهاد باشد. از طریق جهاد پیگیر و دائم با نفس ها آن وقت مالکشان می شوید، اگر
یک لحظه انسان احساس آرامش بکند احساس خواب بکند تمام است.
داماد صاحب عروه (اعلی الله مقامه
الشریف) نقل کرد در کوه های تفت یزد عابدی بود (او را من دیده بودم امتحان کرده
بودم گفتم نکند از دراویش است دیدم نه انسان عابد صحیحی است یکبار از او سؤال کردم
یک خاطره خوبی داری برای من تعریف کنی که من را تکان دهد، مواظبت بکنم، ایشان بیان
کرد بله یک روز همین جا که شما نشسته ای یک شخصی آمد به من گفت شما خلوت گزیدی
تنهایی داری مراقبه و محاسبه نفس می کنی بگذار یک رفیق راه داشته باشی من هم کنار
شما باشم و از شما مطالب را یاد بگیرم. بد است کسی هدایت شود؟ گفتم نه ! شروع کرد
به عبادت، نماز می خواند بعد از هر سلامی بلافاصله نماز دیگری، خیلی جلب توجه کرد،
یک روز هنگام غروب که من پایین کوه بودم برای وضو آمدم بالا او رفت وضو گرفت دیدم
با حالت غرغر دارد می آید بالا گفت می خواهی چه کنی؟ گفتم می خواهم نماز بخوانم
نماز اول وقت، گفت هیهات نماز اول وقت مستحب را می خوانی اما واجب الهی را ترک می
کنی! گفتم مگر چه خطایی کردم؟ گفت یکی از این دهات کنار کوه خانه ای است، دارند می
زنند و می رقصند و آوازه خوانی دارند فحشا و فساد است، آن وقت تو اینجا می گویی
نماز اول وقت، اینکه انسان جلو منکر را بگیرد واجب نیست؟ آیا استحباب را مهم شمردن
مهم است؟ گفت خلاصه تحریک شدم رفتم پایین گفتم من صدایی نمی شنوم. گفت داخل روستا
است برویم، رفتیم داخل ده از این کوچه به آن کوچه کنار دری، گفتم من متوجه نمی شوم
گفت خوب معلوم است برویم داخل منزل، تا داخل شدیم یکدفعه خرد به دادم رسید گفتم تو
آمدی جلو عمل منکری را بگیری در حالی که سه تا حرام انجام دادی، 1- سوء ظن 2- تجسس
قرآن بیان می فرماید «و لا تجسسوا» 3- بدون اجازه وارد
خانه مردم شدن، یکدفعه به خودم آمدم رو کردم به او گفتم نکند تو شیطانی آمدی مرا
فریب بدهی همین را که گفتم عقب رفت و بعد گفت تو قابلیت نداری من باید بروم سراغ
محمد علی باب (شخصی که بابی بود و علمای تبریز او را تکفر کردند و کشتند چون چند
سالی رفته بود نجف و ادعا می کرد من باب آقا وجود نازنین حضرت حجه ابن الحسن
المهدی (عج) هستم.) محمد علی باب به درد
من می خورد من ده سال بعد آوازه او را شنیدم.
آن عابد به داماد صاحب عروه آسید محمد یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بود
مواظبت همیشگی است این طور نیست که فکر کنیم در عزلت اگر رفتیم دیگر شیطانی نیست
نه، چه در عزلت باشیم چه در میان مردم آن کسی که دائم سراغمان می آید نفس امّاره و
شیطان است.
راهکار مراقبت دائمی
یک تعبیر بسیار عالی آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف)
دارد، می گوید خدا نکند دشمن بیرونی با دشمن درونی با هم رفیق شوند آن وقت است که
پدر انسان را در می آورند اینجاست که مولی الموالی می فرمایند « إملکوا نفسکم بدوام جهادها » اگر می خواهید مالک نفستان شوید اگر می خواهید مواظبتی داشته باشید باید دائم
در جهاد باشید، دائم در جهاد بودن راه هایی دارد یکی این است « سبب صلاح النفس القذوف عن الدنیا » سبب اصلاح نفس این است که انسان از دنیا دوری کند، یعنی چه؟ ما در دنیا هستیم
دنیا اگر بد بود انبیاء نمی آمدند، اولیاء نمی آمدند، حضرات معصومین علیهم صلوات المصلین
نمی آمدند، یعنی دنیا را برای دنیا نخواهیم، دنیا را برای آخرت بخواهیم دنیایی که
به آن ممدوح می گویند، با دنیای مذموم فرق دارد. ما در بحث جامعه دینی عرض کردیم
اگر بناست دین اجرا شود طبیعی است مکان اجرایش همین دنیا است. اینکه بیان می شود
انسان از دنیا دور شود؛ یعنی از علاقه به دنیا، دنیا برای دنیا، از این دور شود.
اگر از این دور شدیم طبیعی است که می توانیم با جهاد دائم از این دنیا برای تعالی
نفس بهره ببریم. برای اینکه به جایی برسیم، عالم در تسخیر ما باشد، وقتی گفتی عالم
یعنی آسمان ها، وقتی گفتی عالم یعنی زمین ها، وقتی گفتی عالم یعنی ملائکه، وقتی
گفتی عالم یعنی همه هستی به اذن الله تبارک و تعالی و شرطش این است که انسان دنیا
را نخوهد. علامه آسید محمد حسین تهرانی بیان می فرمودند آسید هاشم حداد مرتبه ای
پیدا کرده بود (اعلی الله مقامه الشریف) با اینکه خودش شاگرد آسید علی آقای قاضی
آن عارف بی بدیل (اعلی الله مقامه الشریف)بود. یک شب خلوتی که داشت و بعضی رفقا می
آمدند و یک نان و انگوری تهیه می کرد که رفقا سخت نگیرند تا بتوانند نماز شب
بخوانند بیان فرمود: دو مطلب هست یا دنیا را بطلبید یا همه عالم را. آن کس که دست از
دنیا کشید همه عالم در اختیار اوست. گفت حرکتی را انجام داد که معمولاً حضرات
معصومین علیهم صلوات المصلین و بعضی از بزرگان انجام می دهند، ما بین دو انگشت خود
را باز کرد گفت نگاه کن نگاه کردم دیدم هرچه هست از فرشتگان و ملائکه در این منزل کوچک
حضور دارند و بعد خودش را در مقامی دیدم که اشاره می کند، ملک سجده می کند. اشاره
می کند، فلان مطلب برایش بوجود می آید. گفت عالم حقیقت این است نه آن، بیان فرمود
آن کس که دنیا را بخواهد دیگر عالم را نمی تواند بطلبد. مثل اینکه به کسی می گویند
صبر و حوصله کن مسابقه ای گذاشته اند مرحله اول ناحیه است، از ناحیه می روی منطقه،
از منطقه می روی استان، از استان می روی کشور، و از کشور می روی بین المللی، او
قانع شود به یک جایزه ای که فقط در ناحیه به او می دهند. این بازنده است. اطفال دل
خوش به این هستند که یک شیرینی به آن ها داده شود، اطفال دل خوش به این هستند که
یک وسیله بازی به آن ها داده شود او دنبال اینکه خانه برای او باشد نیست. اگر کسی
یتیم شود کسی که مکار و حیله گر باشد می تواند او را فریب دهد. با یک شیرینی با یک
وسیله. او چه می داند ارزش ملک یعنی چه او ظاهر را می بیند، کسی که ملک حقیقی در
دستش باشد دنیا برایش مثل اسباب بازی است دنیا را نمی خواهد اگر در دنیا هم هست
برای اینکه دنیا مرکزی است برای رسیدن به عالم « الدنیا مزرعه الاخره » در روایات داریم
گاه یک خانه مؤمن در عالم قیامت برابری می کند با دو برابر کره زمین اگر کسی تمام
کره در اختیارش باشد که هیچ کس نمی تواند این طور باشد باز این به حق خودش نرسیده
است.
یک تعبیر خوبی را بیان می کند عارف
عظیم الشأن علامه انصاری (اعلی الله مقامه الشریف) که یکی از شاگردان ایشان آمیرزا
اسماعیل دولابی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: تمام دنیا مقداری از حق ماست اگر کسی هوشیار
باشد با یک مقدار از حق تمام حقش را رها نمی کند مثل اینکه کسی بداند فلان جا فلان
ملک را دارد بعد بیایند او را فریب بدهند مغازه کوچکی به او بدهند در حالی که
پاساژ های متعددی متعلق به اوست ایشان می فرمودند: دنیا برای ما مقداری از ملک است
اگر واقعاً آن انسانیت خودمان را داشته باشیم همه عالم مال ما است اگر بیان می شود
سبب اصلاح نفس، صلاح نفس، دوری کردن از دنیاست یعنی انسان خودش را با این دنیا
فریب ندهد. اگر یک ریاستی است آن قدر ریاست ها در عالم بوده و رفته، اگر عناوینی
است آنقدر افراد عناوین داشته اند و رفته اند، فقط موقع در قبر گذاشتن عناوین
برداشته می شود تا قبلش همه می گویند دکتر است اما همین که بند کفن را باز کردند
صورت روی خاک گذاشتند تکان می دهند می گویند ای فلان ابن فلان دیگر بالاتر از حضرت
امام (اعلی الله مقامه الشریف) امام العارفین بود واقعاً نداریم تلقینش کردند
گفتند یا روح الله ابن مصطفی، یا امام یا آیت الله العظمی یا مؤسس نظام نگفتند،
گرچه آن حضرت هیچ موقع وابسته به این عناوین نبود. اگر کسی این را واقعاً بفهمد دیگر
وابسته نمی شود وابسته به چه چیزی؟ عنوان ها؟ این ها کوچک است وابسته به چه؟ به
ریاست ها؟ این ها کوچک است، جداً کوچک است در مقابل آن چیزی که آسید هاشم حداد
نشان داده، ولو به اینکه طرف رئیس جمهور باشد، مرجع باشد یا غیره همه این ها کوچک
است انسان باید خیلی مواظب باشد، بفهمد که طریق جهاد با نفس این است که باید به
دنیا وابسته نشود از آن بهره ببرد اما وابسته نشود، زیرک باید باشد.
لذا حضرت مولی الموالی امیر المؤمنین
اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) بیان می فرمایند « صلاح النفس مجاهده
الهوی » خودسازی مبارزه با هوای نفس است.
اگر این طور شود تمام است.
آنوقت آن مطلبی که اول بحث بیان
کردیم برای انسان تداعی می شود که آن هایی که می خواهند در مراقبه باشند باید
درمجاهده باشند، اگر کسی بخواهد در مراقبه باشد همین است باید دائم در مجاهده باشد.
مولی الموالی می فرمایند « اعون شیء علی صلاح
النفس اقناعهم » کمک کننده ترین عامل در راه خودسازی
این است که قناعت را پیشه بگیرد. عرض کردیم خود دنیا ممدوح است نمی توانیم در دنیا
نباشیم اما باید از بهره های ظاهری دنیا قانع باشیم یکی از راه های مجاهده و
مراقبه همین است یک تعبیر خوبی را یکی از عرفای عظیم الشأن در یک جلسه خصوصی بیان
می فرمود: بدانید اگر کسی قانع باشد به
هرچه خدا خواست، بر همه گیتی مالک شد، می فرمود قناعت یک قرص فشرده است که در آن
عالم جمع شده اما اگر حرص زدی فکر کردی با حرص زدن به جایی می توانی برسی، به هیچ
جا نمی توانی برسی.
مولی الموالی می فرمایند: « کیف یستطیع صلاح نفسه من لایقنع بالقلیل » (غرر الحکم) چگونه می تواند خودسازی کند کسی که به اندک
قانع نمی شود؟ یعنی دنیا اندکش برای تو بس است تو در دنیا آمده ای که تلاش هایی را
برای آخرت انجام دهی آن وقت همان مطلبی را که عرض کردم که آسید هاشم حداد انگشتش
را باز کرد به علامه اسید محمد حسینی تهرانی نشان داد گفت ببین اگر کسی دنیا را
رها کند عالم را می گیرد اما کسی که دنیا را بگیرد قانع شده به کم. اما منظور از
اینکه قناعت چیست؟ یعنی قناعت کنید از این کمی دنیا تا کثرت را به شما بدهند آن وقت
انسان آن قدر آرام است.
آسید هاشم حداد (اعلی الله مقامه
الشریف) مادر زنی داشت او را می زد به او فحاشی می کرد علامه تهرانی (اعلی الله
مقامه الشریف) می فرمودند که او صبر می کرد. یک موقع وقتی می خواست وارد منزل شود
مادر زنش راهش نداد فحاشی کرد و گفت برو بیرون در را باز نکرد و او هیچ نگفت و رفت
و صبر کرد و قانع بود به مصائب یک مرتبه خودش را در یک حالت عجیب دید، صبحگاهان
آمد در باز شده بود رفت و افتاد به دست و پای مادر زن گفت تو دیوانه ای بلند شو
گفت با صبر بر این فحاشی های تو و قانع بودن یک چیز هایی دیدم، شنگول شده بود جداً
اگر انسان بفهمد آن وقت یک آرامش خاصی می گیرد، آرام است آن قدر هستند کسانی که در
کثرت مال هستند اما دائم دغدغه خاطر دارند و در اضطرابند، در دلهره اند اما بعضی ها
کم مال دارند اما آرامند آن وقت این ها شب هایی دارند که در آن شب ها عالم دارند،
نه خیال است، گاهی ما فکر می کنیم خیال است من بعضی چیز ها را ابا می کنم از کسانی
که دیدم، راجع به شخصی تصوراتی میشود والله این است، تخیل نیست، عالم در اختیار آن
ها قرارمی گیرد، تصور نیست « و اذ قلنا
للملائکه اسجدو لأدم » برای آن ها تحقق پیدا کرده است.
در یک سفر معنوی بودیم یکی از بزرگان ایستاده بود نماز طولانی شد در دل شب
دیدیم رکوع نمی رود گفتیم خوب یک شبی به رکوع است، یک شبی به قیام است، یک شب به
سجود است ما نمی فهمیم، اشک او سرازیر، اما گاهی با انگشت اشاره می کرد سؤال پیش
آمد که این اشاره ها چیست؟ فردای آن شب زیدی سؤال کرد اشاره ها چیست؟ عتاب کرد چه
کار داری؟ با نفس بود، فهمیده بود که با نفس نیست چیز دیگر است بالاخره با ترفندی
و قسمی بیان کرد من در همان حالی که ایستاده بودم دیدم ملائکه بر من سجده کردند می
خواهم رکوع بروم، سجده بروم هی می گفتم بروید که می خواهم رکوع و سجده بروم
نگذاشتند تا اینکه در دلم خطور کرد که خدایای اگر این ها نروند من امشب بدون رکوع
می میرم. عالم مسخر می شود، این ها به قلیل قانع هستند که کثیر عالم را بگیرند چون
اگر بخواهند در دنیا دنبال کثرت بروند دنیا هرچه باشد بالاخره محدود است اگر انسان
این طور شد چقدر زیبا می شود بتواند جداً بر نفس خودش مسلط شود. عزیزان هرچه دنبال
دنیا برویم تشنگی زیاد می شود آنوقت یادمان می رود عالم مال ماست نه دنیا. یکی از
علل قانع بودن همین است اینکه مولی الموالی بیان فرمودند من تعجب می کنم از آن کسی
که می خواهد مجاهده با نفس کند اما قناعت نمی کند برای اینکه اگر کسی دنبال دنیا
برود هی دنیا او را می کشد، یادش می رود دنیا مال من نیست، عالم مال من است با
سرگرم شدن به دنیا به لهو و لعب، طبیعی است خیلی از مسایل از بین می رود. « کیف یستطیع صلاح نفسه من لا یقنع بالقلیل » باز مولی الموالی می فرمایند که « اذا رغبت فی صلاح نفسک فعلیک بالاقتصاد و القنوع و تقلل » اگر جداً راغب هستی نفس امّاره را درست کنی اگر جدی خواهان
خودسازی هستی راهش را حضرت می فرمایند (اگر کسی غیر از حضرات معصومین بیان می
فرمود می گفتند این ها کسانی اند که که از دنیا ضربه دیده اند حالا مردم را این طور
دعوت می کنند اما این فرمایش مولی الموالی است، غرر الحکم، بحارالانوار، میزان
الحکمه) « اگر می خواهی خودت را بسازی باید صرفه جو باشی باید قناعت کنی کم خواهی
را پیشه خودت کنی تا به آن مطلوب بزرگ برسی »
سگ نفس را به زانو درآور!
خیلی جالب است یک تعبیری را دیده بودند حضرت علامه حسن زاده آملی « ادام الله
ظله » که خداوند وجود نازنین شان را حفظ کند فرمود علامه طباطبایی در خلوت ها بیان
می فرمود (در بحث نفس هم بیان فرموده بود) این سگ را جلویش بایستید تا بنشیند،
بایستید تا او بنشیند، این روایت شریف در واقع مؤید همین قضیه است مولی الموالی می
فرمایند « اذا ثأبت علیک نفسک فثأب لها تذل لک
و خادع نفسک عن نفسک تنقد لک » هرموقع نفس تو در
برابر تو سرکشی کرد تو هم در مقابل او سرکشی کن، بایست اجازه نده نفس امّاره بر تو
تسلط پیدا کند و بایست آن وقت در مقابل تو ذلیل و رام می شود.
مرحوم ابوی (اعلی الله مقامه الشریف)
بیان می فرمود حضرت امام در درس اخلاق شان می فرمودند که اگر شما با چوب تقوا جلوی
سگ نفس بایستید سگ نفس همیشه در مقابل شما زانو می زند اما اگر او یک پارس کرد شما
فرار کردید او می دود و تا شما را زخمی نکند ول کن نیست. نفس خودت را درباره خودت فریب
بده آن هم فرمانبردار تو می شود. یعنی چه؟ یعنی تو در مقابل او خدعه کن نگذار نفس
بر تو غالب شود و خدعه کند. در روایات داریم هرموقع تعریفت را کرد تو تکذیبش کن.
در نجف حضرت امام اعلی الله مقامه
الشریف ساعت 4 می رفتند حرم مولی الموالی نیم ساعت قبل از 4 چند نفری بودند به
صورت خصوصی یک مطلبی داشتند (شایعه شده بود ساواک می خواهد ترور کند) مجبور بودیم
یک عده جلو برویم یک عده هم عقب مواظب باشیم چون در دل شب می خواست در حال خودش
باشد (همین جا هم موقع موشک باران هرچه گفتند بیا گفت من نمی آیم این است که آنطور
غوغا می شود) مواظب باشیم مبارزه با نفس خیلی راه ها دارد.
دیدار یار
یکی از علما چهله ها گرفت وجود مقدس آقا را ببیند هرچه کرد موفق نشد گفتند با
علوم جفر می توانید آقا را ببینید یکی حالاتی برایش پیدا می شد اما نمی دید یک
مرتبه به یک جایی رسیده بود در عالمی به او گفته بودند که اگر می خواهی آقا را
ببینی برو فلان شهر، کوچ کرد رفت فلان شهر یک چهله گرفت 37 یا سی و هشتمین روز
گفتند که آقا را می توانی ببینی برو بازار آهنگر ها فلان دکان قفل سازی پیر مردی
است قفل ساز حضرت آنجا نشسته ببینیدش، خیلی خوشحال که بالاخره مطالب نتیجه داد آمد
آقا را دید سلام کرد دید آقا دارد خیلی خودمانی با آن قفل ساز گپی می زند، یک
پیرزنی خمیده آمد قفلش را آورد گفت من می خواهم سه شاهی از من بخری که خراب است پیر مرد قفل ساز نگاه کرد گفت این برای شما
یک عباسی یعنی 8 شاهی می ارزد چرا بخواهم 3 شاهی بخرم من درست می کنم مال خودت فقط
به من 2 شاهی پول درست کردنش را بده گفت نه من نمی خوام این را بخر مرد قفل ساز 7 شاهی
به پیرزن داد و قفل را خرید پیرزن تعجب کرد. آن عالم گفت حضرت رو کرد به من گفت
این طور باش ما دیدن تو می آئیم، اعمال
خودت را مواظبت کن نمی خواهد چهله ها بگیری. خیلی مواظب باشیم به خصوص رزق و روزی
ها این ویروس لقمه های شبه حرام زندگی مان را خراب نکند آن وقت است که فراموش می
کنیم که ما چه کسی هستیم فراموش می کنیم ما احسن التقویم هستیم فراموش می کنیم ما
تبارک الله احسن الخالقین هستیم فراموش می کنیم ما بهترین ها هستیم عالم بدست ما
است یک چیزی را همیشه بیان کنیم بگوییم آقا جان ما نمی توانیم اقرار می کنیم، از
جلسه که بیرون می رویم خراب می کنیم فقط در جلسه صادق هستیم بعد خراب می کنیم من
نمی توانم مواظبت کنم آقا جان یابن الحسن عنایتی کن به جان مادرتان بی بی دو عالم،
حضرت عنصره شجره طیبه خلقت عنایتی کن به جان مادرتان آن عالمه آن حکیمه حضرت نرجس
خاتون عنایتی کن قدرت نداریم قدرت کنترل نداریم اقرار می کنیم و توسل به تو می
کنیم که به ما مرحمتی کنی قدرت و قوت بده.