درس اخلاق
1386/2/12
50جلسه
آب حیات
فرمایشات بعضی از اعاظم دین در رابطه با شناخت نفس جدّاً یک حالت وحیگونه است. علّامه بزرگوار سیّد رشتی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مَثل شناخت نفس را برای بشر مثل آب میدانند. میفرمایند: همانطور که آب مایه حیات بشر است و اگر آب نباشد نه تنها بشر، بلکه هیچ شیئی وجود خارجی ندارد،
و عزّوجلّ بیان میفرمایند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» -ما از آب همه اشیاء را دارای حیات قرار دادیم. همانگونه شناخت و معرفت نفس برای بشر تمثیل آب حیات است.
اگر کسی خودش را نشناسد طبیعی است حیات، علّت وجود و در نهایت کسی که او را خلق کرده، حضرت باریتعالی، را نخواهد شناخت. بشر صددرصد به خودشناسی نیاز دارد.
جواب دادن به نفس امّاره با حلال!
بیان شد اگر ما نفس امّاره را نشناسیم، هیچ موقع به نفس مطمئنه نمیرسیم. نفس امّاره چیست؟ در حقیقت هر چه لذائذ، غیر از لذّتهایی که به حق معنوی است، نفس امّاره میشود. اگر کسی از دنیا به خاطر امر باریتعالی بهرهبرداری کند، آن خودش لذّت معنوی است. صورت ظاهری لذّت مادی است امّا لذّت معنوی است. یکی از خصایصی که بزرگان داشتند همین است.
علّامه آسیّد محمّدحسین طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که شاگردی آسیّد هاشم حدّاد، آن عارف بیبدیل را کرده بود بیان میفرمودند: وقتی آسیّد هاشم حدّاد از غذایی لذّت مادی میبردند، میفرمودند: خدایا! اگر در راه توست من به افتخار بیان میکنم به ملائکهالله که هنیئا است، برای من گواراست. ایشان بیان میکردند بارها شنیدم که آسیّد هاشم (در مجلس خصوصی که داشتند با شاگردان مبرّز و عارف خودشان) بعد از خوردن طعام میگفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ». ملائکهالله میگفتند: «هنیئا»، گوارای وجودت. چرا؟ چون کسی که لذائذ را برای خدا بخواهد، دیگر آن لذّت نفس نیست؛ همان بحث «قَوِّ عَلَی خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» میشود -این نکته بسیار مهمّی است- امّا اگر چیزی برای غیر خدا بود، ولو طعام حلال -این نکته مهمّی است، اگرچه این را در حدّ اعلای اخلاق و بحث عرفان بیان میکنند- عرفای عظیمالشّأن میگویند: این نفس امّاره است. که در مراحل شناخت نفس امّاره و آن مراتب نفس امّاره بزرگان تأمّل و تدبّر میکردند و دقیق بودند به اینکه حتّی آنچه را میخورند ولو به تعبیر عامیانه از عرق جبین به دست میآورند و حلال الهی است و از بخشش و سر سفره لقمه حلال نشستند، ازآن طعام بهرهبرداری میکنند. اگر برای خدا نباشد، میگویند: این جواب دادن به نفس امّاره است. خیلی حرف بزرگی است.
سیّد رشتی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگویند: وقتی در حجرهای در مدرسه قوام نجف طلبه بودیم یکبار در تابستان گرما تا حدّی به من فشار آورده بود که دلم میخواست یک خنکی بخورم. یک لحظه داشتم تمام مطالب را میخواندم و سریع در ذهنم ثبت و ضبط میکردم. همان حین خواندن و نوشتن و ثبت و ضبط در ذهن تحلیل الهیاش هم برای من بود -که این نکته مهمّی است- (اگر کسی جدّی متقّی شد هرچه را بخواند، همان لحظه تفصیل و تفسیرش به شرط تقوا برای او مشهود و معلوم میشود) تفصیل و تفسیر مطالب همزمان با ثبت و ضبط چند مطلب در ذهنم میآمد و کیف معنوی میبردم، یک موقعی وسوسه شیطان به سراغم آمد که هوا گرم است و بادبزن که دستم بود هوای گرم را جابهجا میکرد دلم خواست یک جای خنکی باشد، سردابی باشد. من هم طلبه جوان بدون منزل، جایی را ندارم که بروم. ( نجف یا قم بعضی از خانههای قدیمی هنوز همان حالت را دارند سرداب دارد که خنک است که معمولاً در تابستان برای فرار از دست گرما به آنجا میرفتند مثل حالا نبود که کولر و... باشد) در این گرما داشتم آتش میگرفتم. همان بادبزنی را که داشتم، تکان میدادم، شدّت گرما را حس میکردم و آن را کنار گذاشتم. دلم یک چیز خنکی خواست. به پشتبام آمدم. (البته اینها برای کسانی است که به مقاماتی رسیدند، نه برای من که زیر صفر هستم و نه برای شما بزرگواران که دلتان میخواهد مطالب عرفانی و اخلاقی بزرگان را بدانید و عامل باشید، برای ما زود است امّا میخواهم عرض کنم که نفس امّاره چیست. حدّ اعلای آن را بیان میکنند که هرچه برای غیر خدا باشد ولو اکل یا شرب باشد، نفس امّاره است، ولو ازطریق حلالش باشد؛ یعنی جواب دادن به نفس امّاره است.) و پیراهنم را درآوردم و شکم و سینهام را درون آن گرمای پشتبام مدرسه نجف و آن آتشی که داشت میبارید، گذاشتم. داخل حجره آمدم و احساس خنکی کردم، دیدم عجیب حجره نسبت به آن آتش خنک است و بعد گفتم هوس نکن.
اگر بخواهیم نفس امّاره را بشناسیم؛ یعنی اگر کسی حرکتش، نشست و برخاستش، حرف زدنش، خندیدنش، گرییدنش، شرب و اکلش، همه و همه برای غیر خدا باشد، نفس امّاره میشود.
راه تهذیب نفس
لذا برای همین است که مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در فرمایشی در میزان الحکمه و همچنین غررالحکم بیان میفرمایند «مَنْ لَمْ یهَذِّبْ نَفْسَهُ فَضَحَهُ سُوءُ الْعَادَةِ» هرکه خودش را مهذّب نکند، عادتهای زشت او را رسوا میکند.
بعد میفرمایند چگونه تهدیب کنیم؟ میفرمایند با تربیت؛ «مَنْ لَمْ یَسُسْ نَفْسَهُ أَضَاعَهَا» «یسس» همان سیاست است، سیاست که بیان میشود همان تربیت است، الان که سیاست بیان میشود از معنی اصلی خودش خارج شده همان بحثی که شما در بحث اصول بیان میکنید، حالت تعیین و تعیّن که میگوییم از این حالت خروج پیدا کرده هرکه نفس خودش را تربیت نکند، آن را تباه میکند. آن شخص را تباه میکند، از بین میبرد.
جالب است این عالم بزرگوار یکی از مطالبی را که ورد زبان خودش قرار داده بود این روایت مولیالموالی بود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلَى أَنْ یُزِیلَ النَّقْصَ عَنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَفْعَلْ» میدانید چه کسی عاجزترین مردم است؟ عاجزترین مردم کسی است که بتواند عیب و کاستیهای خودش را برطرف کند امّا این کار را نکند. کاستیهای خودمان را با چه میتوانیم برطرف کنیم؟ با تربیت.
بستر و زیربنای نفس امّاره
عرض کردم اول مرتبهای که راجع به بحث دوری از نفس امّاره بیان میکنند تربیت است، امّا اول باید نفس امّاره را بشناسیم تا بتوانیم تربیت کنیم. بیان حضرات معصومین و بیان خود حضرت باریتعالی این است که اولین مرحله جواب دادن (لبیک گفتن) به نفس امّاره، وسوسه است.
یک نکتهای را بگویم، علما و بزرگان اخلاق از جمله علّامه نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میکنند: اگر بشر بتواند اولین مراحل را جلوگیری کند، هیچ موقع دچار مسائل نفس امّاره نمیشود. جالب این است همین اعاظم بیان میکنند -این هم خیلی نکته عالی است- پروردگار عالم برای همه راه مبارزه با نفس امّاره را با آسانترین وجه قرار داده، آن چیست؟ آن این است که ما یکدفعه در نفس امّاره نمیافتیم و گرفتار آن نمیشویم -توجّه بفرمایید- پس چه میشود دچار نفس امّاره میشویم؟
اولین مرحلهای که باعث میشود ما گرفتار نفس امّاره بشویم وسوسه است و جالب است بدانید وسوسه برای همه هست. عرض کردم عزّوجلّ میفرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» امّا از آن طرف حضرت حق میفرماید: ما مواظبیم «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ».
بعضی بیان کردند این آیه یعنی خدا وساوستان را میداند، حتّی وسوسههایی را که در ذهنتان است، میداند. این طبیعی است، توضیحالواضحات است. پس معنای «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» چیست؟ -در این نکتهای که عرض میکنم تأمّل بفرمایید، خیلی شیرین است- معنایش این است، عزّوجلّ میفرماید: ما خودمان انسان را آفریدیم، آنچه را نفس او به او وسوسه میکند، میدانیم امّا ما از رگ گردن به او نزدیکتریم یعنی ما مواظبیم.
ما آنقدر به او نزدیکیم، از رگ گردنش به خودش بیشتر نزدیکیم، فقط کافی است به ما پناه بیاورد. این یک روی سکّه است. تا به حال طور دیگری نگاه به این آیه شریفه میکردیم این طرف را حالا ببینیم. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» بشر! نگران نباش، ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم، فقط آن موقعی که وساوس هست به ما پناه ببر. بگو: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» اولین مرحله نفس امّاره وساوس است. اگر کسی وسوسهها را بتواند مهار کند، عزیزان! بدانید هیچوقت دچار مسائل نفس امّاره که شهوات و امثال اینها هست، نمیشود. به قدری ظریف است این نفس امّاره و مهمتر یک حامی قوی داریم، خدا. خدا میگوید من از رگ گردن نزدیکترم. به من پناه ببر «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ».
حسب روایت به نظر میرسد -که إنشاءالله روایتش را عرض خواهم کرد- یکی از مطالب «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» این است که یعنی اینکه همان لحظه که فکر گناه آمد، اگر فکر ما را کردی، «و نحن» (چون گفتیم «و نحن» به عنوان جمع است) اگر من و آل من (آلالله) را یاد کردی شما را از وساوس دور میدارم. پس وسوسه عامل نفس امّاره است.
آشیخ ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن جواد آقا، آن عارف عظیمالشّأن، آن آیت حق، تعبیر دیگری دارند، میفرمایند: وسوسه بستر همه نفس امّاره است.
ملّا هاشمقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر شیرینتری را دارند، میفرمایند: وسوسه بهعنوان زیربنای نفس امّاره است. اگر کسی بتواند به وساوس چیره شود، دچار نفس امّاره نمیشود.
باید وسوسهها را مواظبت کرد، لذا خیلی مهم است که انسان در این مطلب تأمّل کند که عزّوجلّ میفرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ». حتّی چیزهایی هم که از ذهن انسان میگذرد [را باید مواظب بود.] این مطلب در روایت شریفی (میزان الحکمه) از وجود مقدّس ختمی مرتبت حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در پاسخ به سؤالی که گاهی اوقات چیزهایی از ذهن انسان میگذرد، نیز بیان شده، در روایت است: «لما سئل عن الرجل یجد الشیء لو خر من السماء فتخطفه الطیر قال احب الیه ان یتکلم به» از حضرت سؤال کردند یا رسولالله! گاهی چیزهایی از ذهن انسان میگذرد که اگر از آسمان سقوط کند، در وسط آسمان پرنده او را برباید، برایش بهتر است؛ یعنی انسان برود از آسمان سقوط کند و پرندههای آسمانی مرغهای گوشتخوار او را بخورند، بهتر از این است که این وساوس خطورات ذهنی به زبانش آورده شود. حضرت فرمود: «ذلک محض الایمان او صریح الایمان» این محض ایمان است که شما از اینها بدتان میآید.
لذا بزرگان میگویند وسوسه هست، حسب این فرمایش پیامبر وسوسه برای همه هست مگر دیگر انسان به مرحلهای برسد که نفهمد وسوسه چیست.
آسیّد جمالالدّین گلپایگانی (آن عارف بزرگواری که یک بار داستانش را عرض کردم سوار بر شیر شد و در راه به نجف رفت و شیر را به أذن الله تبارک و تعالی رام کرد) بیان میفرمودند: بیش از چهل سال زحمت کشیدم، رنج بردم و مبارزه کردم تا بتوانم خطورات فکری خودم و وساوس را کنترل کنم. ایشان بیان فرموده بود به نظرم غیر از حضرت شیخناالاعظم، حضرت مفید(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) و حضرت سلطانالعارفین سلطانآبادی بزرگ کسی در عمرش توفیق پیدا نکرد که وساوس فکری خودش را اصلاً محو کند. چون معلوم میشود فقط این دو بزرگوار بودند که هیچگاه خطوراتی بر ذهنشان نمیآمد. خیلی حرف بزرگی است. ایشان میگفت من فقط توانستم بیش از چهل سال مبارزه کنم تا کنترل کنم. هر فکر بدی تا بخواهد بیاید، کوچکترین بد، [کنترل کنم] (البته از لحاظ بزرگان، گاهی کوچکترین مکروهات هم برای این بزرگان بد است، اشتباه نشود.) آنقدر مبارزه کردم و نگذاشتم این فکرهای بد بتواند بر من مسلّط شود.
راههای درمان وساوس
راجع به وساوس خیلی مطلب عالی است. آیتالله آسیّد علی آقای قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرموده بودند: من به چند ثانیه نمیرسید که سریع آن را منهدم میکردم؛ یعنی یک نیروی قوی در فکر هست، یک سلاحهای دفاعی قوی در وجود او هست که سریع تا میآید، با زدن آن تیر، آنها را منهدم میکند. ویروسها را میکشد و آن پناه بردن به ذات حضرت جق است. وقتی به آیتالله قاضی میگفتند چه کنیم تا دچار وسوسه نفس نشویم و وساوس ما را گیر نیندازد؟ به ما دستور العملی بده که ما بتوانیم عمل کنیم. (گرچه ما روایت داریم عزّوجلّ از فکرها میگذرد، چون فکرها تا به مرحله عمل نرسد، برای انسان نوشته نمیشود امّا خطرناک است. عزیزان! گاهی همین فکرها عامل برای عمل زشت میشود. همینها برای آن افعال و کردار بستر هستند. پیامبر اکرم حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «تَجَاوَزَ اللَّهُ لِأُمَّتِی عَمَّا حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسُهَا مَا لَمْ تَنْطِقْ بِهِ أَوْ تَعْمَلْ» پروردگار عالم از امّت من اصلاً وساوس، آن تشکیکات ذهنی را تا زمانی که آنها را به زبان یا به مرحله عمل نیاورده باشد، گذشت کرده امّا بزرگان از همین مطلب میترسیدند) ایشان سفارش به این مطلب میکرد که این به اصطلاح ذکری که همه شنیدهاید امّا خیلی خوب است انسان اقلاً صد روز، روزی صدمرتبه این ذکر را بگوید -و اگر بتواند همیشه بیان کند که «فبها المراد المطلوب»- (چون برای طلوع آفتاب و غروب آفتاب داریم ده مرتبه بیان کنید امّا غیر از آن بیان کند.) هر موقع هم فکری بخواهد ذهنش را مشغول کند این را بگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».
اتّفاقاً این سفارش ایشان سفارشی است که وجود مقدّس و منوّر خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند؛ فرمودند: «إن ابلیس له خرطوم کخرطوم الکلب» شیطان یک پوزهای دارد که مثل پوزه سگ است، «واضعه علی قلب ابن آدم» آن را بر روی دل فرزندان آدم میگذارد «یذکره الشهوات و اللذات» شهوات و لذائذ را یادش میآورد، بیچارهاش میکند «و یأتیه بالأمانی و یأتیه بالوسوسه علی قلبه لیشککه فی ربه» حتّی انسان را تا این حد پیش میبرد که در اینکه آیا خدا هست یا نه شک میکند. شهوات و لذتها را به یاد او میآورد، آرزوها را به سراغش میآورد، اینکه او درست به آرزوها فکر میکند، در دلش وسوسه میکند تا اصلاً او حتّی به پروردگارش شک کند «فإذا» وقتی اینطور شد «قال العبد إعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم، خلص الخرطوم عن القلب» آن پوزهاش را از قلب سریع میکَند و برمیدارد.
خیلی مهم است که انسان بداند اول مطلب همین است که وسوسه عامل برای این است که نفس امّاره حاکم شود. برای همین است که میفرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» ما از رگ گردن نزدیکتریم. تا انسان بگوید «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» یا «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» که هر دو را بگوید، منعی ندارد این برمیدارد، پناه بردن به خدا یعنی همین «اعوذ» پناه میبرم.
شخصی از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل سؤال کرد: «و قد سئل عن الوسوسه و ان کثرت» خیلی وسوسه میشوم چه کنم؟ اولاً میفرمایند: نگران نباش «لَا شَیْءَ فِیهَا» میخواهی وسوسه برود بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تا میگویی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» این اثر از بین میرود.
یک مطلب دیگری که عرض کردیم این است، در بحارالأنوار جلد 97 این روایت شریف هست که وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسداللهالغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «ذِکْرُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءٌ مِنَ الْوَعْکِ وَ الْأَسْقَامِ وَ وَسْوَاسِ الرَّیْبِ» ذکر و یاد ما اهلبیت یکی از عواملی است که میتواند انسان را شفا بدهد. چون وسوسه خیلی بد است. میفرماید: [ذکر ما اهل بیت] شفابخش هر ناخوشی، بیماریها و وسوسههایی است که انسان را درگیر میکند؛ یعنی انسان بگوید: نه، شاید اینطور باشد، این را از حالت وسوسه میبرد، کمکم به حالت ورود، ریب را میگویند مابین وسوسه و فعل است، ریب یعنی مقدمهالورود. از وسوسه آمده، اول وسوسه میشود، نکند، بعد میگوید: خوب شاید، آن شاید به عنوان ریب است. از آن طرف میگوید: نه، بعد میگوید: شاید، اول وسوسه میآید، بعد ریب میآید، بعد ورود میآید، این حلقه اتصال بین وسوسه و ورود به عمل ریب است. حضرت میفرماید کسی که یاد ما باشد [برای او شفای وسوسه و ریب است.]
شاید به همین خاطر است که باریتعالی میفرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
در مطالب دیگری هم وجود مقدّس خاتم الأنبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: (الفقیه جلد یکم، میزان الحکمه) هر کس میخواهد به وسوسه گرفتار نشود، این جملات را تکرار کند: «کَرِّرْ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ- تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» اگر اینطور شود وسوسه از بین میرود. این شخص میگوید وقتی این مطلب را گفتم، گفتم: «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی وَسْوَسَةَ صَدْرِی» این وسوسه را خدا از دل من برد.
پس وسوسه مقدّمه نفس امّاره است. اگر برای کسی وسوسه کنار رفت دیگر دچار نفس امّاره نمیشود. سعی کنیم تا فکر بد میآید، جلوگیری کنیم. یک تعبیر بسیار خوبی هست بیان میکنند، میگویند: پیشگیری بهتر از درمان است. ما اگر میخواهیم بفهمیم اولیاء چه کردند، رفقا! جوانهای عزیز ! فقط راهش این است که بتوانیم از وسوسه جلوگیری کنیم. اگر جلوگیری نکنیم، باختیم. جلوگیری کنیم تا بفهمیم بزرگان چه کار میکنند.
همین سیّد برگوار، سیّد رشتی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میکنند: کنار درب قبله یک پینهدوزی بود که میگفتند این طیالارض میکند. خیلی باورم نشد. طرح رفاقت و دوستی با او ریختم، میرفتم، میآمدم یک مقدار کنار او مینشستم. با هم رفیق شدیم. روزی به یکی از رفقا گفتم: فلانی! خوب چند فرسخ مابین نجف و کربلاست؟ گفت: حدود هشت فرسخ، خیلی است. گفتم: برو نجف، میخواهم این شخص را امتحان کنم. ایشان دو روز جلوتر به نجف رفتند. بعدازظهر پنجشنبهای پیش او آمدم و گفتم: من مکدّرم، باید یک مطلبی را به رفیقم برسانم و عجله دارم امّا ایشان الان نجف است و من نمیتوانم بروم. حال مکدّر من را که دید گفت: خوب بالاخره بده شاید بدهیم کسی، چیزی ببرد. خدا بزرگ است، شاید به دستش برسد. من نامهای نوشتم و به ایشان دادم. گذشت، روز شنبه بعدازظهر دوستم را در حرم دیدم، نامه را به من داد. گفت: این مرد شب جمعه آمد، من آن موقعی که با ایشان خداحافظی کردم، ایشان به سمت وادی السلام رفت. بعد از آن هم دیگر ما او را ندیدیم. فردا هم ظهر این پیرمرد را در حرم دیدیم. شنبه بعدازظهر رفیقم نامه را به من تحویل داد. مطمئن به این شدم که طیالارض میکند. ایشان را برای نهار دعوت کردم، ایشان اجابت کرد. وقتی غذا را خوردیم، گفتم: میخواهم سلامی بدهد. به پشتبام به سمت حرم رفتم، بعد یقهاش را گرفتم، گفتم: من اطلّاع دارم تو طیالارض میکنی. تا شنید یک صیحهای کشید و افتاد. گفتم: مرد عجب کاری کردم، بعد از لحظاتی به حال آمد، به من رو کرد و گفت: فلانی! 1- از وسوسه نفست دور شو 2- هرچه میخواهی همین آقاست که مرحمت میکند، گنبد مولی الموالی امیر المؤمنین را نشان داد. گفت: به هرکه هرچه داده، همین آقا داده. تو فقط جلو نفس امّاره را بگیر، جلو وسوسهها را بگیر، همه چیز میدهند. «ذِکْرُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءٌ مِنَ الْوَعْکِ وَ الْأَسْقَامِ وَ وَسْوَاسِ الرَّیْبِ» گفت: به من درس داد، فهمیدم راه چی است و باید از کجا شروع کنیم.
عزیزان! کنترل فکر ، یاد خدا و یاد اهل بیت. این یک مرحمتی است که خدا به شیعه کرده، ما اهلبیت را دوست داریم، یاد اهل بیت. بر این اذکاری که گفتم گفته شود مداومت کنیم، تا شیطان میآید بگوییم «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»، امّا همان لحظه هم به نظرم میآید با این فرمایشی که خود حضرت بیان کرده و مطالبی که بزرگان بیان میکنند بد نیست -یک کد را در اختیارتان قرار بدهم- همان موقعی که به خدا پناه بردید بلافاصله یک توسِل به یکی از حضرات کنید، یکی از فرازهای دعای توسّل را بخوانید، بلافاصله بگویید: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا حُسَیْنَ بْنِ عَلِیٍّ أَیُّهَا الشَّهِیدُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا» ما بیچارهایم کسی را نداریم «إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا» ببین گرفتارم، دو دستی از شما درخواست دارم، من گرفتار نفسم. (همهاش که انسان نباید وقتی نیاز مادّی داشت بگوید: «یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ» اتّفاقاً همین جاها باید بگوید.) اگر این افکار من را به خود بگیرد، بدبخت میشوم، یک موقعی بیدار میشوم که دیگر اعمال زشت انجام دادم، بعد متوجّه نیستم اوائل شب ناراحت، بعد دچار اعمال زشت، طوری که دیگر سرم به لحد بخورد آن موقع دیگر فایدهای ندارد. آن موقع بگوید: «یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ» ای آبرومند نزد خانه خدا! یک شفاعتی کن من بتوانم درست شوم «اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».
بد نیست بعد از این ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بعد از ذکر «أَعُوذُ بِاللَّهِ» بعد از بیان کردن ذکر «تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» و امثال اینها انسان یک توسّل، حالا هرچه به زبانت آمد، شاید همان حواله باشد، شاید گفتی «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ» یک توسّلی کنید، خودمان را در دامن آنها بیندازیم ، از آنها شفا بخواهیم، آنها شفا هستند. فرمودند: ما شفاییم. اینها شفا بدهند ما از این گرفتاریها رها شویم. گاهی هم اگر توانستیم و خجالت نکشیدیم، چون واقعاً گاهی انسان خجالت میکشد، شرمش میآید صدا بزند، بگوید: «یا ابا صالح المهدی»، شرمنده است بگوید: «یَا وَصِیَّ الْحَسَنِ وَ الْخَلَفَ الْحُجَّةَ»، انسان رویش نمیشود بگوید. پرورندههایمان دست آقا است دیگر. با همه بدیهایمان با همه زشتیها و اعمال بدمان، ما کسی را جز شما نداریم، یک عده میآیند از محضر شما علم و ... میخواهند، ما بیچارهایم، ما میخواهیم از گناه رها شویم، شما عنایت کنید، یک نظری!