بسمه تعالی
شب هفتم ماه محرم الحرام 1445_حضرت آیت الله قرهی(مد ظله العالی)
حسینیه
ماه مدینه_1402/5/2
انسان یقیناً در خسران ابدی است، مگر
...
بشر در دنیا دائم در حال خسران است، مگر آن هایی
که اهل ایمان اند و با این ایمان، عمل صالح دارند. آن بشری که وقتی پرودگار عالم
او را خلق کرد به عنوان اشرف مخلوقات قرار داد ولی مع الاسف به واسطه اغوای شیطان
که قسم خورد «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» از آن مقام احسن نزول
پیدا کرد و طوری پایین پایین پایین آمد که متاسفانه اسفل شد و دیگر نه برتر از همه
خلائق شد، بلکه به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی کالانعام تشبیه به چهارپا و بعد هم
فرمود «بل هم اضل» که خود این اضل باب افعل التفضیل است یعنی پست ترین و بیچاره ترین
شد.
به تعبیر بعضی از عرفای عظیم الشأن، پروردگار
عالم این کاف تشبیه کالانعام را هم بیان فرمود، نه برای احترام به انسان، عجیب است،
بلکه می خواهد به چهارپایان بیان کند که به شما اهانت نمیکنیم! بشری که از ناحیه
حضرت حق احسن الخالقین است و عنوان فتبارک الله احسن الخالقین تبیین شد، کارش به
جایی میرسد که دائم در خسران است، به جز یک عده خاص که الّای حصریه آمده، «الّا
الذین آمنوا و عملوا الصالحات» فقط و فقط این ها هستند که اهل خسران نیستند.
پرودگار عالم قسم خورده است: «والعصر» قسم به
زمان، «ان الانسان لفی خسر» انّ تحقیقیه یعنی محققا این انسان، «لفی خسر» لام بر
سر فی آمد، هم تحقیق است و هم تعلق دارد یعنی یقینا فقط متعلق به این انسان است و انسان
را از غیر جدا میکند «ان الانسان لفی خسر» به درستی که این انسان، محققا این
انسان، یقیناً در خسران ابدی است.
تعلق این خسران فقط برای انسان است، چون غیر از
این انسان، هر کس در دایره عمل خود دارد کار میکند. دایره برنامه ریزی او چه از حیوانات
که از انسان دون اند و چه از ملائکه که تصور می کنیم ملائکه برتر از انسان اند؛
چون آن ها در طهارت مطلق اند، در حالی که انسان است که باید برتر باشد؛ چون او که
در طهارت مطلق است معلوم است همیشه در سیر کاری خود عمل می کند، آن سیر وجودی که
تبیین شده؛ طهارت اما این انسان کسی است که هم در تقوا است و هم در فجور که اگر بر
این فجور سیطره پیدا کرد، به مقام تقوا رسید از ملک برتر است.
اما بین خود انسان ها کدام برتر است؟ انسانی که
«فالهما فجورها و تقواها» اگر به تقوا رو آورد، از ملک برتر است. لذا من ملک بودم
و فردوس برین جایم بود، خیر، غلط است، من انسان بودم، ملک نبودم، من بنا بود انسان
شوم، منتهی انسان بما هو انسان، اگر انسان بودم، آن انسانی که بر فجور غلبه پیدا
کند - چون جمع است، هم در او فجور است وهم تقوا - برتر از ملک بودم و حالا بین
انسان ها کدام برترند؟ «انّ اکرمکم عندالله اتقاکم».
لسان هم عمل است!
«الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» اما گاهی
انسان اشتباه می گیرد، تصور میکند قول و کلامش عمل نیست، لسانش عمل نیست، عمل را
در چه میبیند؟ در این که دو رکعت نماز بخواند، روزه بگیرد، حج بر او واجب شد، به
حج برود، خمس و زکاتش را بدهد. در حالی که تمام وجود انسان احاطه به عمل است.
دقت کنید، تمام وجود انسان احاطه به عمل است،
طوری که لسانش هم عمل است. خیلی مهم است، اگر کسی این را بداند برنده است و اگر
نداند اشتباه کرده است.
پیغمبر اکرم محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و
سلم) چقدر زیبا بیان فرمودند که هر کس بداند سخنش عمل اوست، برنده است اما هر کس
سخنش را از عملش نشمرد، بگوید صحبت یک چیز دیگر است، عمل چیز دیگر، خطای او بسیار
میشود و خود این عامل برای عذابش میشود.
وجود مقدس ابی عبدالله الحسین (صلوات الله و
سلامه علیه) از جد مکرمشان حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان میفرمایند:
«من لم یحسب کلامه من عمله» (این فرمایشات را دقت کنید، این ها کلام فلان عارف
بالله، فلان عارف ربانی نیست، که آن ها هم کلامی از خودشان ندارند، وقتی متصل شدند
و به قرب رسیدند، به کر وصل اند ولی این کلام معصوم است آن هم کسی که علم خداست «انا
مدینه العلم».)
پیغمبر اکرم، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله
و سلم) می فرمایند: کسی که کلامش را از عملش حساب نکند، خطاهایش زیاد میشود.
اما اگر گفت: من هر حرفی زدم، عمل است، کنترل میکند،
مواظبت میکند که چه میخواهد از دهانم بیرون بیاید، آیا مورد رضای حضرت حق
ذوالجلال والاکرام هست؟ آیا من را از دایره بندگی خدا خارج میکند یا خیر. این ها
خیلی مهم است.
وقتی انسان می خواهد لب به سخن بگشاید مراقب
است، چرا؟ چون کلام را هم همان عملش میداند که اگر اینطور شد آن وقت خطایش کم میشود،
اما اگر از عمل نداند خطاهایش زیاد میشود، دائم خطا میکند؛ چون همین طور کلام
دارد بیرون میآید، قفل و بست ندارد، هر چه دلش خواست میگوید، فحش میدهد، تهمت میزند،
غیبت میکند، به سخره میگیرد؛ چون زبان باز شده است، کلید ندارد، قفل ندارد،
رهاست، این دروازه باز است، چرا؟ چون فکر نمیکند این عمل است. عمل را فقط نماز دیده
است، روزه دیده است، زبان که عمل نیست هر چیزی دلم خواست میگویم.
نماز فحاش، مثل نماز منافق
ملای نراقی (اعلی الله مقامه الشریف) ذیل این
حدیث شریف، تعبیر زیبایی دارد که خیلی عجیب است، میفرماید: شاید منظور این باشد
که هر چه می گوید نشأت گرفته از عمل درونی خودش است؛ یعنی اگر فحش داد، بد و بیراه
گفت، حرف رکیک زد، حرف زشت زد؛ یعنی در درون خودش این عمل موجود است، عملش همین
فحش هایی است که میدهد، عملش آن نماز و روزه نیست، آن به ظاهر مسجد رفتن و صف اول
و در هیئت شرکت کردن نیست.
گرچه وقتی زبان رها شد، در و پیکر نداشت، قفلی
برایش درست نکردیم، آرام آرام عمل ظاهری اش هم نسبت به عبادات کم میشود. نمازش
کمرنگ میشود. روایت داریم کسی که فحاش میشود آرام آرام حوصله خواندن نماز را هم ندارد. نمیتواند این
لسان، هم بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» اسم خدا را به زبان بیاورد، هم حضور قلب
پیدا کند مثل آن هایی که تا میخواستند نماز بخوانند، رعشه به وجودشان میآمد، هم
فحاشی کند، بی ادبی کند، آبرو و حیثیت دیگران را بریزد، هم مرده و زنده فرد را هر
چه دلش خواست بگوید.
پس نمازش هم آرام آرام کمرنگ میشود. نمازش در
خفا نماز منافقین میشود. نماز منافقین چیست؟ قرآن می فرماید: «کسالی» کسالت دارد،
کسل است، حال نماز ندارد، اگر همم بخواند، تند تند میخواند، یک تکلیفی انجام داده
باشد. گویی به پرودگار عالم طلبکار است، آمده طلب پرودگار عالم را بدهد برود.
کسالت دارد چرا؟ چون زبان را عمل ندانست، رهایش کرد. این جاست که آرام آرام خطاهایش
زیاد میشود. یک دلیلش این است که تعقل نمی کند، عقلایت ندارد، هر چه دلش خواست میگوید،
بعد خود این عامل عذاب میشود. عذابش را هم این زبان فراهم می کند. پس خیلی باید
مواظب باشیم.
سخت ترین عذاب برای زبان
آن «الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» که الّا
حصریه است، یکی همین زبان است. این لسان آنقدر مهم است که علی بن ابراهیم از پدرش بیان میکند
که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا این زبان را یک عذابی می کند
که هیچ کدام از این جوارح را اینطور عذاب نمیکند، آن وقت این زبان به صدا در میآید - فردای قیامت تمام و اعضا و جوارح به صدا در میآیند.
پروردگار عالم در قرآن فرموده است که حتی این اعضا و جوارح علیه خودمان حرف میزنند،
شهودند، اول شاهد ها همین ها هستند – که خدا هیچ کدام از اعضا و جوارح را مثل من این
گونه عذاب نکردی؟
حضرت حق ذوالجلال والاکرام قسم میخورد که از
تو یک سخنی درآمد، فقط یک کلمه گفتی، این کلمه در مشارق و مغارب پیچید و فتنه ایجاد
کرد.
قرآن کریم و مجید الهی فرمود: «الفتنة اشد من
القتل» باب افعل التفضیل است، فتنه شدید ترین است نسبت به قتل.
غوغاست، آقاجان! عزیزم! شوخی نیست. این آیات
الهی و فرمایشات معصومین است، فرمایشات فلان عالم و دیگران نیست. اگر کسی به سخره
بگیرد، معلوم است قسی القلب است. دیگر به جایی رسیده است که قلبش مهر خورده است.
بله حق دارد، وقتی قلب مهر بخورد، بیچاره میشود، هیچ چیزی را باور نمیکند. در
عالم خدا نیاورد انسان قسی القلب شود. قرآن هم به پیامبر فرمود: تعجب نکن اگر مال
دارند، ثروت دارند، هر کاری دوست دارند انجام میدهند، هر چه میخواهند میگویند، ما
به این ها مهلت دادیم، رهایشان کردیم هر کاری میخواهند بکنند.
عالم، عالم اختیار است دیگر. هم در اختیاریم هم
در جبر. جبرش این مذکر و مونث بودنمان است که حالا بگذریم که این بدبختی آخرالزمان
است، روایتش را هم داریم و از نشانه های نزدیکی به ظهور هم بیان کردند که مردان خودشان
را تبدیل به زن می کنند و زنان خودشان را تبدیل به مرد می کنند. در غرب غوغاست، در
شرق هم نفوذ پیدا کرد. غفلت فرهنگی، باعث شد در کشور ما هم نفوذ پیدا کند و چیز های
دیگر که بماند.
وقتی زبان رها شد، هر چه دلش خواست گفت، به
افعالی می رسد، خدا میگوید عذابت می کنم؛ چون یک چیزی گفتی که در مشارق و مغارب
عامل فتنه شدی، به این وسیله دعوا شد و خون ها ریخته شد.
گاهی در مکان های کوچک هم همین میشود. فکر نکنید
حتما در مشارق و مغارب است. گاهی دیدید دعواهای قبیله ای قومی در حالی که هیچ کس
بر کسی برتری ندارد، خدا شعبه شعبه کرد، قبیله قبیله کرد وگرنه همه ما فرزند آدمیم،
پدر همه ما آدم، ابوالبشر و اُمُّنا حوا است. کسی به کسی برتری ندارد.
وقتی به خاطر این زبان خون های محترم ریخته میشود،
مال محترم چپاول می شود، عصمت یک محترم به باد میرود، خدا می فرماید: به عزت و
جلالم قسم به عذابی دچارت کنم که هیچ عضوی این گونه عذاب نشده باشد، تازه این برای
چه موقع هست؟ بعد این که زبان این همه عذاب دیده، میگوید: خدایا مرا طوری عذاب
کردی که هیچ اعضا و جوارحی را اینطور عذاب نکردی، پروردگار عالم خطاب می کند علت
عذاب تو این است که تو باز شدی فتنه به وجود آمد، باز خطاب می کند به عزت و جلالم
قسم به عذابی دچارت کنم که هیچ عضوی این گونه عذاب نشده باشد! رهایت نمی کنم، همه
فتنه ها زیر سر تو است.
چقدر در روایات داریم که گاهی حتی برای خداست،
حق باشماست، اما اگر برای خداست این زبان را ببند. برای خدا زیپش را بکش، تازه اگر
حق با تو باشد. گاهی ما تصور حق داریم، فکر میکنیم حقیم کجا حقیم؟ حالا فرض کنیم
حقیم، برای خدا ببند؛ چون عامل فتنه و درگیری میشود. عامل میشود یک عده فحش
بدهند، درگیر شوند، تو بزرگی کن، آقایی کن، نگذار عامل دعوا شود، عامل فتنه و خونریزی
شود.
زبان، سخت ترین عضو در مثلث وجودی
بیان کردم علما میگویند: مثلث وجودی؛ چشم، گوش
و دهان خود را حفظ کنید، تحت سیطره عقل باشد، نه تحت سیطره هوا و هوس، دشمن ترین
دشمنان.
اتفاقا شیطان که وسواس خناس است، فردای قیامت بین
انسان و شیطان ملعون محاجه میشود. قرآن می فرماید که شیطان میگوید: من که کاری
نکردم، چرا به من بد و بیراه میگویی، من وسوسه کردم، مگر تو عقل نداشتی؟ می خواستی
انجام ندهی که بعضی مواقع خدا نیاورد انسان ها جنود شیطان می شوند، به جای سپاه
الله، به جای این که جند الله شوند، جندالشیطان میشوند.
بیان میکنند: این مثلث وجودی تحت سیطره عقل
باشد، نه تحت سیطره دشمن ترین دشمنان؛ نفس اماره، هوا و هوس، انانیت، من من کردن.
به جای اینکه خودم را خورد کنم تا عند الله عزیز شوم، انانیت دارم.
می دانید در باب رکوع و سجود که خضوع و خشوع
است، سجده برتر است. در انتهای زیارت عاشورا، میگوید سر بر سجده بگذارید، نمیگوید
رکوع بروید، می گوید: به خاک بیافت، خودت را بشکن، در درون بشکن عندالله عزیز میشوی،
عند الملائکه عزیز میشوی، حتی عزوجل عندالناس تو را عزیز می کند. با رخوت و من من
کردن، بیچاره می شوی، تحت سیطره عقل نیست، تحت سیطره هوا و هوس است، دیگر به زبان
هر چیزی جاری میشود. برای همین عرفای عظیم الشأن میفرمایند: مثلث وجودی با اینکه
چشم خیلی مواقع گناه می کند، می بیند، هوس می کند و گرفتار میشود، اما باز عرفا و
اولیا فرمودند: بدترینش همین زبان است. به قول یکی از عرفای عظیم الشأن اگر انسان این
زبان کوفتی را مهار کند، یک لجام بیندازد، به خیلی جاها میرسد.
شومی فقط و فقط در زبان است
پیغمبر
اکرم، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموند: اگر در چیزی شومی باشد فقط
در این زبان است «إِنْ کَانَ فِی شَیْءٍ شُؤْمٌ، فَفِی اللِّسَانِ»
إن، إن شرطیه است، بر سر کان که بیاید، هم
سیوطی وهم ابن حاجب بیان می کنند، حصر مطلق می شود؛ یعنی فقط در این است. یعنی بدان
فقط این زبان است که دارد بدبختت می کند.
نفرمود: «فی اللسان» فرمود: «ففی اللسان» یعنی
اگر خواستید ببینید شومی در چیست، فقط و فقط در این لسان است، پس یقینا در این
لسان است. این را کنترل کنیم که شومی اش به ما نرسد. گاهی در یک جامعه کوچک،
خانواده، گاهی در یک قوم، گاهی در روستا، گاهی در یک شهر فتنه راه می افتد، همه از
همین زبان.
این زبان را کنترل کنیم، لجام بزنیم، مراقبش
باشیم، عزیزم! خدا گواه است اگر مراقب بودیم، به جاهایی می رسیم.
بیان کردم در نهجالبلاغه آمده که امیرالمومنین
دید این ها فحش می دهند، لعن هم نه، حضرت فرمودند: فحش ندهید، کار شما این نیست،
انسان های پست و لئیم فحش میدهند، شما پست نیستید. عرض کردم یکی دونفر که فحش
دادند آن ها جزو خوارج شدند؛ یعنی مقابل امیرالمؤمنین ایستادند. خوارج در سپاه امیرالمومنین
بودند، اما بعد جلوی امیرالمؤمنین ایستادند.
اگر خدای نکرده بد زبان بودیم، از الان کنترل
کنیم، بگوییم خدایا استغفرالله اشتباه کردم نمیدانستم. توبه کنیم، توبه نصوح «توبو
الی الله توبة نصوحا» توبه حقیقی کنیم، زبان را طهارت بدهیم.
خدا شاهد است وقتی زبان پاک شد، تا میگوید السلام
علیک یا اباعبدالله، تکان می خورد. کسانی که در عاشورا با ابی عبدالله جنگیدند، هلهله
میکردند نمی گذاشتند حضرت حرف بزند، حضرت زین العابدین فرمودند: این ها قبلا هم
فحاش بودند، وقتی به هم میرسیدند با فحش سلام علیک میکردند. بعضی ها فکر می کنند
این ها خودمانی است.
خیلی مواظب باشیم. جوان عزیز! پسر عزیزم! دختر
گرامی ام! مواظبت کنید. از ساحت قدس آقاجان، حضرت حجت و از منبر رسول الله و هم از
این حسینیه که به اسم ماه مدینه است، عذرمی خواهم، مثلاً به هم میرسند سلام خره!
انسان، انسان است، قرآن می گوید با القاب بد همدیگر را صدا نزنید. گاهی ادم چیزهایی
می شنود، وحشت می کند. ما انسانیم چرا باید اینطور صحبت کنیم. انسان هستیم یا نیستیم
تکلیفمان را معلوم کنیم.
دیده بودم بنده خدایی را صبح به صبح زیارت
عاشورا می خواند تا می گفت السلام علیک یا اباعبدالله، با همان بندهای اول شروع می
کرد به گریه کردن، هنوز بندها تمام نشده بود، خودش را می زد. بچه هایش می گفتند
صبح زود است می گفت دست خودم نیست، همینطور اشک میریخت. کسی ندید ایشان حرف زشت
جاری کند، اما وقتی حرف زشت باشد، اشکی نمیآید. نمیشود این زبان بگوید حسین، از یک
طرف حرف دیگر بزند. حسین اسم مقدسی است. حسین به به چه اسم خوب و زیبا که از نامش
بود شادان زهرا