درس اخلاق
جلسه 52 86/2/26
ذکر القلوب و مجالسه المحبوب
آن چه راجع به تربیت نفس اولیای الهی
و حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلین) و مهمتر از همه خود حضرت حق عزوجل بیان می فرمایند
آن چه که انسان را میتواند از شر شیاطین جن وا نس و خناس محافظت کند تربیت است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس» بگو به آن تربیت کننده ناس پناه
می برم.
عرض کردیم چرا عزوجل نمی فرماید قل اعوذ بإله الناس چرا
نمی فرمایند قل اعوذ بخالق الناس و بحث تربیت را ملاک قرار می دهند. لذا حضرت حق
خود اول مربی عالم است اگر کسی بالجد بخواهد از هوا و هوس و نفس اماره در امان
باشد پناه به ذات حضرت حق آن هم از طریق تربیت می تواند داشته باشد.
اولاً یک کد کلی
حضرت حق به بشر داده است. آن این است تربیت فقط مخصوص اولیای الهی نیست حضرت حق
نمی خواهد فقط اولیائش را تربیت کند. نه، حضرت حق در صدد تربیت انبیاء بر نیامده
بلکه فرموده ناس. همه مردم قصد و غرض حضرت حق است و بیان حضرت حق این است «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس»، ناس یعنی همه مردم.
منتها چطور می شود یک عده خاصی
تربیتشان تربیت الهی می شود از جمله انبیاء عظام و حضرات معصومین و بعد از آن
کمّل اولیاء و خصیصین حضرت حق و چه می شود که یک عده فعلشان، سخنشان، نشست و
برخاستشان الهی است، چهره آن ها چهره الهی است و وقتی انسان به آن ها نگاه می کند
یاد خدا می .افتد وقتی نشست و برخاست آن ها را می بیند آرامش قلب میگیرد؟ چه
عاملی باعث می شود که این ها در تربیت الهی هستند یک نکته اش را در جلسه قبل عرض
کردیم. انسان اگر فکر کند خودش می تواند کاری انجام بدهد هیهات. اینکه بیان می فرمایند
«أعوذ» پناه می برم،
مرحله نخست این است که انسان احساس کند واقعاً بفهمد خودش هیچ است جداً اگر انسان
به مقام معرفت نفس برسد « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» در مقام نفس این را درک می کند که هرچه هست اوست و غیر او
هیچ است و کسی هم که او را در اعمال خودش در افعال خودش در اقوال خودش در نشست و
برخاست، نوم، یقظه و همه مطالب خودش دید، طبیعی است که دیگر خودبین نیست دیگر نفس
اماره سرکش نمی شود. این یک کد اولیه است.
اما عرض کردیم چطور
می شود که انسان همیشه به ذات حضرت حق پناه ببرد؟ چون گاهی برای انسان یک مسائلی
پیش می آید که اگر خدا دست انسان را نگیرد بعد از مدتی خودش متوجه می شود که اگر
فلان موقع در فلان مطلب حضرت حق دستم را نگرفته بود الان در منجلاب گناه غرق شده
بودم الان در بدبختی نفس گرفتار شده بودم خودش دست قدرت باری تعالی را می بیند
درک می کند و این یعنی همان پناه به ذات حضرت حق، اما بعضی ها یک مواقعی این طور
هستند.
سؤال مهم این است چه
کنیم همیشه در پناه حضرت حق باشیم؟ چه کنیم که نگهبان مافوق همه نگهبان ها همیشه
یار و مددکار ما باشد؟ رمزش در این است که بیان شد انسان یاد خدا باشد. اگر کسی در
ذکر بود طبعاً دیگر نمی تواند در فکر دیگری باشد عرض کردیم ذکر به عنوان مقوله
لسانی نیست و این نکته بسیار عالی است که عرفای بزرگوار و متخلقین به اخلاق الله
حسب روایات بیان می کنند می گویند می دانید کدام ذکری انسان را به رستگاری می رساند،
آن ذکری که از قلب جاری شود و آن گاه بر لسان جاری شود اولیاء الهی تا قلبشان لا
اله الا الله نمی گفت به .زبانشان لا اله الا الله جاری نمی شد.
استاد آیت الله قاضی ملا حسین قلی
همدانی (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی نکته عجیبی را می فرمودند: بعضی از اساتید
از جمله سلطان العارفین سلطان آبادی بزرگ (اعلی الله مقامه الشریف) گاهی حس می کردیم
در حین ذکری یک ذکر نیمه می ماند مثلا اگر داشت ذکر سبحان الله، سبحان الله،
سبحان الله را می گفت گاه تا سبحان می آمد یک دفعه ذکر عوض می شد در مواقعی که
فراغ بال بود. ایشان می فرمودند که من سؤال کردم آقا نمی خواستند جواب دهند طفره
رفتند با اصرار من فرمودند به شرط اینکه تا موقعی که در قید حیاتم مطرح نکنی و این
را از باب این می گویم که تو به این مقام برسی چون فهمیدی، چون پرده از گوش تو
برداشته شد متوجه شدی چون دقت کردی خیلی مواقع می شود ما محضر بعضی از بزرگان می رسیم
اما توجه به افعال و کردار و کلام آن ها نداریم در حالی که اولیاء الهی معتقدند
براستی هم همین است که حتی پشت حرکات و سکنات و نگاه این بزرگان مطلبی است. این ها
برای همین ولی خدا می شوند این ها برای همین حجت خدا می شوند چون در اثر این
افعال و کردار که منشاء آن همان افعال و کردار الهی است حرکات و سکناتشان طور
دیگری است. ایشان بیان فرموده بود برای اینکه من ناگهان ذکر قلبی ام عوض می شود و
حسب آن ذکر قلبی به لسانم ذکر دیگری جاری می شود چطور می شود انسان به این مقام
رسیده باشد که منشاء تمام افعالش و کردارش همه و همه قلب باشد.
خطورات قلبی
کما اینکه مولی الموالی خودشان هم می
فرمایند: افعال انسان، کردار انسان همه بر اثر آن خواطر فکری بشر است هرآن چه بر
قلب خطور می کند همان می شود افعال و کردار بشر چه خوب آن، چه بد آن، سیئاتش یا
حسناتش همه خواطر قلبی و فکری است. لذا اگر کسی جدی یاد خدا بود صد در صد دیگر
شیطان نمی تواند نفس اماره را وسوسه کند نفس اماره نمی تواند خودنمایی و تجلی
کند.
یک تعبیر بسیار
عالی را ملا هادی سبزواری آن حکیم عظیم الشأن آن عارف بی بدیل بیان می فرمایند آن
شخصیت عظیم الشأن که می دانید وقتی به سفر حج رفت در راه برگشت همسر گرامیش را
از دست داد و او را در منطقه طائف دفن کرد و به کرمان رفت وقتی غروب بود وارد شد(چون
طلبه ها و اهل علم به هر شهری بروند یک مأمنی دارند و مأمن آن ها حوزوات علمیه است)
با یک حالت ژولیده ای که داشت خادم وقتی او را دید اهانت کرد راه نداد. یک لحظه
ولو به لحظه ای بنا به تعبیر خودشان نفسم بدش آمد که تو کسی که فیلسوف هستی (میدانید
منظومه سبزواری یکی از کتبی است که به نظم کشیدن مسائل منطقی و فلسفی به صورت شعر
که منظومه است کار بسیار سختی است و این به جز عنایت حضرت حق و جز آب دهان حضرت
ثامن الحجج بر دهان این حکیم بی بدیل چیز دیگری نبود بلاشک این متعلق به خودش
نبوده این مطلب مطلب دیگری است.) ایشان می گوید یک لحظه نفسم گفت که این به تو
اهانت کرد تو را نشناخته تا خواست این تجلی کند و وجودم را بگیرد به او عتاب کردم
و رفتم پیش خادم و گفتم که این مدرسه بزرگ نیاز به اینکه یکی کمکت کند دارد دوست
داری من اینجا کمکت کنم ؟خادم پیر مرد بود و نمی توانست تمام مدرسه علمیه به آن
بزرگی را جارو کند و نظافت کند و پذیرفت از آن به بعد همان جا ماند (حتی آوازه آن
بزرگوار به همه جا رسیده بود چون بعضی از بزرگان طوری است که کتاب هاشان بعد از
رحلتشان گاهی به عنوان منبع درسی می شود اما ایشان در زمان حیات خودش کتابش به
عنوان منبع درسی بود) طلبه ها گاهی با مزاح و شوخی آب به ایشان می پاشیدند و
ایشان می گفت من رخت های شما را می شویم حتی به ایشان گاهی دستور می دادند نمی دانستند
ایشان کیست. صدا می زدند هادی بدو. نمی دانستند که ایشان کیست مثل یک غلام به او
امر و نهی می کردند. یک روز در حالی که جارو می کرد فهمید دارند کتاب ایشان را
درس می دهند اما استاد منظور ایشان را نگرفته بد دارد درس می دهد. استاد که از
کلاس آمد بیرون رفت جلو سلام کرد و عرض
ادب و دست بوسی استاد کرد، گفت استاد احساس کردم فلان جا فلان مطلب را بد گفتی
منظور سبزواری این نبوده اولاً به او توپیدند ؛ طلبه ها خندیدند و گفتند مشت هادی
هم برای ما ملا شد و چنین گفتند و بعد با ایشان دعوا کردند که سبزواری چیه فیلسوف
بزرگ مرد عظیم الشأن خود استاد هم یک مزاحی کرد و بعد که استاد داخل منزل رفته بود
کتاب را مطالعه می کرد یک لحظه متوجه شد درست می گوید. گفت بروید بگویید مشت
هادی خادم مدرسه بیاید تا فهمید که احضارش کردند فهمید که مطلبی است اتفاقاً دختر
همین خادم را هیچ کس به خاطر فقرش نمی گرفت به همسری خود اختیار کرده بود (از آن
طرف هم پیچیده بود که این مرد بزرگوار بعد از حج نیست و کسی از او اطلاع ندارد
گفتند که تا سمت کرمان رفته) این استاد گفت نکند این هادی همان ملا هادی باشد آمد
ولی قبل از اینکه برسد این مشت هادی خادم که آن ها حتی به او دستور میدادند مسخره
می کردند و آب میپاشیدند البته به مزاح، که خودشان میگفتند که شب ها که بلند میشدیم
نوری را از اتاق ایشان در مدرسه کرمان می دیدیم که برگ ها شب ها تکان میخورد و
صدای مناجات برگ ها می آمد احساس می کردیم ما به جایی رسیدیم داریم این صدا را
میشنویم نگو که این بزرگوار ملا هادی است که می خواهد بگوید اگر الهی شدید تمام
ملکوت در اختیار شماست. گفتند: دست زن و بچه اش را گرفته و رفته یک هفته ای بعد
گفتند ایشان پیدا شده آمده در سبزوار این ها هم گفتند برویم ملا هادی را ببینیم
استاد فهمیده بود اما طلبه ها هنوز نمیدانستند رفتند سر درس ایشان دیدند غوغایی
است جمعیت نشسته از همه طرف آمدند یک موقعی دیدند که استاد وارد شد جمعیت بلند شد
ذکر صلوات بر محمد و آل محمد با کمال تعجب دیدند روی کرسی تدریس همین مش هادی است .تعجب
کردند تا خواستند حرف بزنند اشاره کرد با دست که سکوت کنید تا بعد از جلسه، درس
گفتند اما این ها اشک می ریختند آقا دارد درس می دهد اما این ها چیزی نمی فهمیدند
اشک و هق هق اطرافیان نگاه می کنند این ها که جدید آمدند چه علاقه ای به آقا
دارند خوش به حال این ها. ما که مدتی است آقا نبوده این قدر علاقه نداریم نمی دانند
ماجرا چیست؟ بعد از درس رفتند خدمت آقا، آقا فرمود نزدیک بود یاد خدا از دلم بیرون
برود و من خود را تنبیه کردم. نوشتند تا سه سال در آن مدرسه کرمانی بود خود را
تنبیه کرد خادم شد برای طلبه ها ظرف ها و رخت هایشان را می شست جارو می زد هرشب
هم که بلند می شد فرمایش خودشان است که می گفتم: ای نفس، احساس کردی چیزی شدی؟
ایشان پدرشان مغنّی بود. دارد که هرموقع از ایشان تمجیدی می کردند هی زیر عبا
نگاه می کرد یک مرتبه یکی از بزرگان گفته بود چیه آقا، رمز این کار را به ما بگو،
گفته بود این کلاه مغنی گری را هی در میآورم می گویم تو بچه مغنی هستی یک موقعی
خودت را گم نکنی فکر نکنی کسی شدی فرموده بود: اگر می خواهید یاد خدا در دلهاتان
باشد این طور باشید همین ایشان بیان می فرمایند که یکی از شاگردان مقدس اردبیلی
ایشان دیده بود آقا حین درس یک لحظه آرام شد وگفت هزار و هفتصد ومثلاًشماره ای
بیان کرد این فرد متوجه شد خبری است هیچ کس نفهمید فقط او متوجه شد سؤال کرد از
آقا که چه بوده و گفت آقا من یک نکته ای از شما دیدم اگر افشا نکنید میگویم. آقا
هم فرمود من حین اینکه داشتم درس می گفتم تمام اعضاء و جوارحم ذکر می گوید یک
ذکری دستم دارد یک ذکری زبانم دارد گفت یک ذکری داشتم می گفتم ضمن اینکه درس می گفتم
فکرم هم یک ذکری را می گفت، به آن عدد رسید رفتم سراغ ذکر دیگر آن لحظه آن عدد بر
زبانم جاری شد.
چه می شود که این اولیاء الهی این
طور هستند؟ یاد خدا. اگر بخواهیم همیشه پناه ببریم به حضرت حق کد اصلی آن این است،
یاد خدا. علامه مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) می فرماید من کودک بودم به قاعده
8 سال نداشتم مرحوم پدرم آن هم علامه مجلسی اول ایشان راجع به یاد خدا صحبت می کردند
این گونه بیان می فرمود: کسانی که محبوبی را دارند کسی را دوست دارند دوست ندارند
غیر او چیز دیگری را ببینند بعد هی این روایت مولی الموالی را بر زبانشان جاری میکردند:
می فرمودند: «الذِّکْرُ مُجَالَسَةُ الْمَحْبُوبِ» ذکر و یاد کردن در حقیقت مثل نشستن با محبوب است هرکه یاد
محبوبش باشد کأنه با او نشسته وقتی کسی با محبوب خودش بنشیند طبیعی است دیگر اغیار
را راه نمی دهد.
چقدر زیبا بیان
فرمودند کلام کلامیست قصار اما پرمعنا «الذِّکْرُ
مُجَالَسَةُ الْمَحْبُوبِ» خیلی قشنگ است لذا
یاد خدا طبیعی است انسان را پناه می دهد از اینکه انسان به یاد نفس اماره خودش
باشد. اینکه بیان کرده اند «الْقَلْبُ حَرَمُ
اللَّهِ» اگر انسان یاد خدا باشد اگر این قلب درست شد نشیمنگاه
محبوب است دیگر انسان یاد اغیار را از قلبش بیرون می کند.
تسخیر قلب و درمان آن با ذکر لسانی
حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف)
در درس اخلاقشان می فرمودند عمده گریه معصومین (علیهم صلوات المصلین) و عرفای
عظیم الشأن در نمازشان فقط به خاطر این بود که نکند یاد حضرت حق ولو به لحظه ای
کمرنگ شود نه از بین برود. توجه کنید عمده اشک آن ها به خاطر این بود. بعد وقتی در
نماز خلوتی را مابین خودشان و خدای خودشان می دیدند از شوق که این خلوت ایجاد شده،
الله اکبر که می خواستند بگویند می فهمیدند «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» لذا میلرزیدند می خواهند کجا
بروند، خلوتگاه، جایی بروند که خودشان هستند و محبوب. «الصلوه معراج المؤمن» یعنی همین، یک عروجی پیدا کند آن کسی که ایمان حقیقی دارد
در آن محل عروج هیچ کس نباشد جز محبوب. لذا حتی ورود به نماز برای آن ها سخت بود .
یک حرف بسیار عجیبی است که عارف بی بدیل علامه بهاری (اعلی
الله مقامه الشریف) زده که عین این حرف را عارف عظیم الشأن آمیرزا جواد آقای ملکی
تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) گفته است.
می فرمایند دو نوع
الله اکبر است می دانید شش مرتبه استحباب دارد که الله اکبر بگویند بعد الله اکبر
هفتم که ورورد به صلوه است عمده ای که بیان کردند این است و حسب روایات هم همین
است که انسان شیطان را می خواهد دور کند وساوسی که شیطان دارد و سراغ جوان می آید
می گوید: تو کسی بودی که الان نعوذ بالله چشم چرانی کردی نماز برای پاکان است.
وقتی می گوید الله اکبر شیطان را دور می کند.
به آن کسی که نعوذ بالله کاری کرده وسوسه میکند که مثلا به
خاطر امضای تو یک کسی بیجا عزل شده یا کسی بیجا نصب شده کسی چنین شد کسی چنان شد.
توبا زبانت کسی را رنج دادی آزار دادی تو نعوذ بالله نستجیر بالله پناه به ذات
حضرت حق پناه به ذات حضرت حق ألف ألف پناه به ذات حضرت حق در بستر حرام بودی نماز
مال تو نیست نماز مال خوبان است. چون شیطان از گناه ما فیضی و حظی نمی برد گناه
عاملی می شود که ما به خانه خدا نزدیک نشویم. دور شویم. او همین را میخواهد.
برای همین است که حضرت صادق القول والفعل در بحار الانوار که
ما در بحث اسرار الصلواتمان عرض کردیم این مطلب را آن جا می فرمایند: وقتی انسان
می گوید الله اکبرو به نماز ورود پیدا می کند.
دو جا شیطان نعره میزند میگوید نشد، داد میزند، یک جایش همین جاست میگوید
من این کارها را کردم این نماز را نخواند، عبادت نکند، بگویم نماز مال خوبان است
اما این آخر آمد. آن شش الله اکبر گفتن یعنی وساوس را دور کردن شیطان را پراندن.
اما یک تعبیر دیگر
را علامه بهاری همدانی (اعلی الله مقامه الشریف) و آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی
(اعلی الله مقامه الشریف) دارند این است: عرفا میگویند الله اکبر از اینکه غیر
بخواهد در دل باشد و از اینکه من هنوز آماده وصل و حضور به عنوان خلوت و انس نباشم.
برای همین است که مولی الموالی این طور بیان میفرمایند «الذِّکْرُ مُجَالَسَةُ الْمَحْبُوبِ» مرحوم آیت الله نراقی آن متخلق به اخلاق الله
یک شعر بلندی دارد چند تا از ابیاتش این است در طاقدیس خودشان میفرمایند:
گر دل از جز یاد او خالی کنی مخزن انوار
اجلالی کنی
سفره دل را که ایوان صفاست پهن دشت عالم قدسش غذاست
رفت و رو کن از خس و خار جهان پاک سازش از خیال این و آن
مسند افکن اندر آن آنگه ببین شاه خوبان را در آن مسند
نشین
یاد خدا پناه همیشگی است به خدا، یک
عمل بزرگی است برای اینکه شیطان سراغ
انسان نیاید.
در کتاب احادیث
القدسیه شیخ حر عاملی (اعلی الله مقامه الشریف) حضرت حق باری تعالی به موسی کلیم
(ع) این گونه خطاب می فرمایند: وقتی کسی یاد خدا بود شیطان می آید به طرفش به
قدری عصبی می شود تمام سپاه خودش را بسیج می کند می گوید تا او یاد خداست ورود
من و شما به دل او غیر ممکن است اول کاری که می کنید این است که یاد خدا را از
وجود او بیرون ببرید.
ما چه کنیم که یاد
خدا هم باشیم؟ دو نوع ذکر است یک عده همان طور که بزرگان بیان فرمودند و مثال زدم
این ها ذکر قلب است که بر این لسان جاری میشود و حق هم همین است ذکر حقیقی همین
است اما یک عده مثل من مبتدی راهش این است اول با همین زبان شروع کنند لا اله الا
الله.
کسی آمده بود محضر آمیرزا جواد آقای
ملکی تبریزی گفته بود آقا بیچاره شدم خسته ام گناه مرا بیچاره کرده هی توبه می کنم
اما از آن طرف لذائذ ظاهری گناه مجلسش آماده می شود می روم خسته ام به شما پناه
آورده ام راهم بدهید طوری اظهار عجز کرد که این میرزای بزرگوار اشک ریخت گفت حالا
که آمدی من پناه دهنده نیستم پناه دهنده خداست یک مطلبی را به تو می گویم ولو به
اینکه حسی در تو رخ ندهد اما بیا و قسم بخور تو یک سال این کار را انجام بده ذکر
مخصوصی را گرفت (می دانید در مورد ذکر نکته ای را بگویم اگر دیدید فلان کتاب
نوشته مثلاً فلان عارف فلان ذکر را صد بار چند روز بیان می کرد مثلاً وجود مقدس
آقا را می دید این مختص به خودش است فکر نکنید هر ذکری عمومیت دارد بعضی از ذکرها
عمومیت دارد مثلاً ذکر صلوات بر محمد و آل محمد عمومیت دارد خوب است انسان بگوید
هرکسی بگوید عالی است. سبحان الله عمومیت دارد. همین اذکاری که بیان شده راجع به
ذکر های ایام هفته عمومیت دارد اما بعضی از ذکر ها حتی ذکر یونسیه که بعضی دنبال
می کنند عمومیت ندارد باید مراحلی را انسان طی کند تا توفیق داشته باشد بعد هم
اینکه چقدر باید بگوید استاد باید باشد. چطور بگوید؟ کی بگوید؟ حتی ازمنه مؤثر در
ذکر و دعاست. این را بدانید گاهی دیده شده مع الاسف مثلاً کتابی راجع به ذکر
نوشتند دست همه هست کتاب ها را اسم نمی برم. طرف می رود کتاب های اذکار را می خرد
در فلان جا نوشته مثلاً 1277 بار چنین بگویی چنان می شود. عزیزان راه دارد. اگر
اشتباه برویم خسته می شویم. آن وقت زده می شویم. وقتی زده شدیم بدیش این است اصل
ذکر را منکر می شویم. لذا عزیزان خیلی مواظب باشید این طور نباشد که بخواهید همین
طوری ذکرهایی که در هر کتابی گفته بگویید.) لذا ایشان ذکر مخصوص او را داد و گفت
این ذکر را بگو خسته نشو خود این شخص نقل می کند می گوید روزهای اول خیلی سختم
بود به خصوص مطالب گناه به ذهنم می آمد. گاهی هم مطالب گناه را می رفتم انجام می
دادم گاهی هم می گفتم ولش کن یک روز هم می آمدم که ذکر را قطع کنم یاد حرف
آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی می افتادم که فرمودند ذکر را ادامه بده قول بده به
من در هر حالی و وضعیتی ادامه بدهی. ادامه دادم تا یکسال بعد از یکسال احساس کردم
دیگر حالا که میخواهم طرف گناه بروم از گناه بدم می آید، آمدم محضر ایشان تمام
حالات من را قبل از اینکه من بگویم برایم تشریح کرد بعد یک یک بیان فرمود چرا؟
فرمود میدانی چرا روزهای اول بدت می آمد برای اینکه قلبت در تصرف دیگری بود اما
زبانت به ذکر مشغول بود. قلبت به تعبیر
عامیانه خودمان می گفت: این را نگاه کن دارد این ذکر را می گوید، می خندید .
شیطان هم به تو می خندید . نفس اماره ات به تو می خندید. لذا لذت نمی بردی لذا
احساس خستگی می کردی. فقط این عهدی که با من بسته بودی باعث شد ادامه بدهی. بعد
از مدتی آرام آرام قلبت احساس کرد، شیاطین و نفس اماره ات احساس کردند تو داری بر
سر آن ها بمب و فشنگ شلیک میکنی. این ها عصبانی شدند در مقابله با تو و مبارزه با
تو برآمدند لذا گاهی جداً خسته می شدی
اما استمرار در همین ذکر لسانی قلبت را آرام آرام از تصرف شیطان بیرون آورد.
لذا عزیزان دو نوع
ذکر است یک نوع ذکر که از قلب بر لسان جاری می شود یک نوع ذکر از لسان بر قلب
آرام آرام جاری می شود. بهترین ذکر لسانی من و شما دو چیز است 1. وقت طلوع و غروب
آفتاب را از دست ندهیم ذکر «أَعُوذُ بِاللَّهِ
السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ
اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» را بگوییم همان طور که آشیخ عباس قمی (اعلی الله مقامه
الشریف) در مفاتیح الجنان آورده سید ابن طاووس در اقبال و کتب ادعیه دیگر آورده
اند همان طور که حضرت باقر العلوم امام محمد باقر (ص) بیان فرمودند در این دو وقت
تمام رزق و روزی ها چه مادی و چه معنوی تقسیم می شود (بارها عرض کردیم رزق و روزی
فقط مادی نیست در ماه مبارک رمضان می گوییم «اَللّهمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فی عامی هذا وَ فی کُلِّ
عام...» یک رزق و روزی ،رزق و روزی معنوی است که افضل از همه رزق و
روزی ها است چون رزق و روزی را خداوند متعال برای خودش فرض کرده هر آن کس که دندان
دهد نان دهد، این رزق و روزی را باید
دنبالش باشیم رزق و روزی معنوی) فرمود اگر تمام مردم (همان برب الناس، چون خدا همه
مردم را می خواهد) می دانستند این دو وقت را از دست نمی دادند. حتی فرمودند وقت
غروب آفتاب بچه ها را از بازی کردن باز بدارید. ذکر خدا را بگویند یاد خدا باشند.
اگر طلوع آفتاب انسان یاد خدا بود، ذکر خدا را داشت آن روز دیگر شیطان و شیاطین بر
او مسلط نمی شوند. غروب هم همین طور آن شب دیگر شیطان و شیاطین بر او مسلط نمی شوند
چرا که از شر شیاطین جن و انس پناه می بریم به ذات حضرت حق. این را انسان بگوید.
اثربخشی نماز در یاد خدا
یک مطلب دیگر این است که بیان کرده اند
ولو به اینکه نعوذ بالله نستجیر بالله انسان گناهی ازش سر زد بعد از اینکه صدقه
داد دو رکعت نماز بخواند. چرا بیان کردند نماز بخوانید؟ عرض کردم شیطان وقتی می بیند
جوانی نستجیر بالله گناه کرد که نباید بکند و آمد سر نماز و گفت الله اکبر شیطان
می گوید نشد من می خواستم کاری کنم این بگوید من با خدا قهرم دیگر آرام آرام
نرود در خانه خدا، نرود سر نماز. دومین کاری که می توانیم انجام دهیم و ذکری است
برای مبارزه با شیطان، نماز است .چه نماز های واجب و چه مستحب. عزیزان خیلی اثر
دارد. بیخود نیست روایات بیان می کنند اگر کسی وضو گرفت طهارت کرد، (فقط وضو، که
خوب است دائم الوضو باشیم، چون «الْوُضُوءِ نُورٌ» چون هرکسی دائم الوضو باشد شیطان از او فرار می کند. خیلی
خوب است دائم الوضو باشیم.) فرمودند هرکسی دائم الوضو باشد فقر نمی گیرد. فرمودند
هر کسی می خواهد حافظه اش زیاد باشد دائم الوضو باشد و... جالب است می گویند هر
وضویی که گرفتید خوب است دو رکعت نماز بخوانید و بعد از آن حاجت بخواهید عزوجل
بیان فرموده من بر خودم فرض می دانم حاجتش را بدهم این ترقیب و تشویق برای این
است که انسان دائم به یاد خدا باشد «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ
تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این اطمینان قلبی که انسان دیگر
خاطرش جمع باشد پناه برده به خدا خاطرش جمع باشد پناه او کسی است که هرکسی بخواهد
با او مبارزه کند نمی تواند. هیچ کس نمی تواند با خدا مبارزه کند قدرتش را هم
ندارد. هوالقادر المتعال. وقتی این را فهمید پناه ببرد به ذات حضرت حق یاد خدا این
است، انسان پناه می برد به ذات حضرت حق وقتی پناه برد دیگر شیاطین نمیتوانند به
او مسلط شوند نماز یعنی همین، اطمینان قلبی پیدا می کند. وقتی اطمینان قلبی پیدا
کرد دیگر شیاطین نمی توانند بر او مسلط شوند.
نماز سدی در راه شیطان
روایات دیگری هست در مورد ذکر و
اینکه چگونه ذکر را بدست بیاورید به خصوص ذکر قلبی چه کنیم؟ درست است بیان شد پناه
بردن به حضرت حق درست است نتیجه گرفتیم راه ورود به پناه حضرت حق این است که انسان
یاد خدا باشد قلبش، زبانش، اعضا و جوارحش یاد خدا باشد اما این یاد خدا را چگونه
بدست می آوریم؟ یک کد عرض کردم اینکه انسان ذکر بگوید، به زبان آرام آرام آرام
آرام این قلب را بمباران می کند اگر در او شیطان باشد شیطان مجبور می شود خانه
را تخلیه کند آن وقت دیگر مجبور است این خانه را شستشو بدهد با اشک با توبه با انابه با گریه آنوقت صاحب
خانه را دعوت کند بیاید «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ» جمع ضدین محال است جمع نقیضین محال است نمی تواند هم نور
باشد هم ظلمت کده اگر نور است دیگر ظلمت کده نیست اگر ظلمت کده بود نعوذ بالله و
نستجیر بالله دیگر نور نمی تواند باشد. جمع بین حق و باطل محال است .
یک یادی هم انسان از حضرات معصومین بکند. عزیزان ولو شده در
یک نماز (این هم به عنوان مطلبی که بزرگان بیان کرده اند) اثر خوبی هم دارد به
تجربه نشان داده ولو شده در یکی از نماز های پنج گانه واجبتان این دعای سلامتی آقا
را بخوانید «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ...» را بخوانید پناه ببریم الهی عظم البلاء را بخوانیم اگر شده
در یکی از نماز ها هم بخوانیم این هم پناه خوبی است.
«السلام علیک یا
مولای یا صاحب العصر و الزمان» ما پناهی نداریم آقا جان خودم را عرض میکنم چون
بارها عرض کرده ام بحث اخلاقی خطاب به نفس خودم است. مولای من اگر بنا باشد لطف
شما عنایت شما نباشد اگر بنا باشد به خودم باشد هیچ اندر هیچ هستم. شما یک کاری
بکن این پرونده ما که هفته ای دو مرتبه دست مبارکتان می رسد ما شرمنده نشویم ما
باعث نشویم اشک بریزید. حضرت شیخنا الاعظم بیان فرمودند: محضر آقا بودم دیدم
پرونده شخصی آمده آقا گریه می کنند اما
توأم با خنده! پرسیدم آقا چه شده؟ فرمودند این شخص دائم گناه می کرده اما این
هفته پاک است، عرضه داشتم آقا جان شنیده بودیم که شما قلبتان به رنج می افتد وقتی
شیعیان شما گناهی انجام می دهند اشکتان جاری می شود ولی الان هم اشک می ریزید
آقا فرمودند: این اشک، اشک شوق است. آقامون برامون اشک می ریزد ما اگر به خودمان
باشد قلب شما را می شکنیم آقا جان اشک شما را در می آوریم. آقا جان شرمنده ایم
آقا جان مرحمت کن اگر هم یک موقعی اشک شما را در آوردیم اشک شوق باشد. السلام علیک
یا مولای یا بقیه الله.